اهلِ یقین

شهدا امامزادگان عشقند که مزارشان زیارتگاه اهلِ یقین است .امام (ره)

اهلِ یقین

شهدا امامزادگان عشقند که مزارشان زیارتگاه اهلِ یقین است .امام (ره)

۳ مطلب در آبان ۱۳۹۵ ثبت شده است


خاطرات سردار باقر زاده از وقایع تشییع و خاکسپاری شهدای گمنام کلکچال


گفتم ای شهدایی که قرار است ما شما را به اینجا بیاوریم اگر راضی به انجام چنین کاری هستید به من یک توانی بدهید تا بتوانم این مسیر را طی کنم. با گفتن این جمله کانَّه دو تا فنر بزرگ زیر کفش‌های من قرار دادند و من را با یک جهش به بالای تپه رساندند. یعنی توانستم به سرعت مسیر را طی کنم


ماجرای تشییع شهدا در کلکچال

ایام راهیان نور سال80 بود که با تعدادی از دوستان به سمت فکه می‌رفتیم. در راه تلفن همراه من به صدا درآمد. دیدم که حجت الاسلام تقوی (رئیس شورای سیاست گذاری ائمه جمعه) هستند. بعد از احوالپرسی گفتند که : خوب می شود که شما در میدان دربند تهران، که از آن نقطه کوهنوردها به کوه صعود می‌کنند، تعدادی از شهدا را دفن کنید و صبح‌های جمعه که مردم می‌آیند آنجا، یک مراسم دعا و ذکری هم باشد. خُب به ایشان گفتم که بررسی می کنیم تا ببینیم چطور می شود. البته ما تا آن زمان در هیچ ارتفاعاتی شهید دفن نکرده بودیم. در حقیقت این جرقه‌ای شد برای تدفین شهدای گمنام.

البته بعد از اینکه من برگشتم تهران، آن محل را بازدید کردم و مناسب ندیدم، به دلیل عوامل مختلف، از جمله محدودیت هایی که در آنجا وجود داشت. اما مصمم شدیم اصل این ایده را با موضوعیت کوهستان تعقیب کنیم، و کلکچال مناسب ترین محل بود ولی مایل بودم از نزدیک بروم و نقطه را شناسایی کنم. تا اینکه یک روز به اتفاق جناب سرهنگ حمیدی که از همکارانمان بود رفتیم به سمت کلکچال. ابتدا از ایستگاه روح ا... (اردوگاه آموزشی و پرورشی) بازدید کردیم که بعد از دکل صدا و سیما بود و با آن بچه‌ها یک جلسه‌ای داشتیم که آنجا دوستان یک اطلاعات کلی را در مورد مالکیت زمین های منطقه به من دادند. همینطور که از پای تپه و پای ارتفاعات نگاه می کردم، یک تپه ای در آن وسط جلوه خاصی داشت، کانه متفاوت از سایر نقاط بود و جذابیتش طوری بود که من را متوجه خودش کرد و از بچه ها سئوال کردم که این تپه متعلق به چه کسی است. گفتند این تپه در عرصه منابع طبیعی است و بالای این منطقه نیز باغی هست که متعلق به آموزش و پرورش است.

تا روز موعود فرا رسید که همان شهادت امام رضا (علیه السلام)  بود. تشییع شهدا از جماران صورت گرفت و جمعیتی بالغ بر 100 هزار نفر در تشییع شهدا شرکت کردند و مردم جماران می گفتند دو روز جماران خیلی شلوغ شد، یکی روزی که امام راحل برای اولین بار به جماران آمدند و دوم روزی که این شهدا آمدند و تشییع واقعاً با شکوهی انجام شد

خب ترغیب شدم که بروم و از نزدیک ببینم. در مسیر که می رفتیم، چون مدت ها بود که کوه نرفته بودم یک مقدار خستگی را در پاهای خود احساس می کردم. دوست من هم که بنده را همراهی می کرد، ایشان هم به شدت خسته شده بودولی با این حال راه میانبر را با توجه به شیب خیلی تندی که داشت انتخاب کردیم، اما قبل از اینکه مسیر را شروع کنم، در دل یک مطلبی را به شهدا گفتم. گفتم ای شهدایی که قرار است ما شما را به اینجا بیاوریم اگر راضی به انجام چنین کاری هستید به من یک توانی بدهید تا بتوانم این مسیر را طی کنم. با گفتن این جمله کانَّه دو تا فنر بزرگ زیر کفش‌های من قرار دادند و من را با یک جهش به بالای تپه رساندند. یعنی توانستم به سرعت مسیر را طی کنم بدون اینکه احساس خستگی کنم، خستگی که لحظاتی قبل در من بود و باعث می شد نفسم بگیرد. آنجا راحت توانستم از ارتفاع بالا بروم و با چند گام خود را به محل مورد نظر برسانم. وقتی به آنجا رسیدم دیدم دور تا دور محدوده سیم‌خارداری هست که روی آن نوشته شده ورود ممنوع. اما چون محدوده مال آموزش و پرورش بود فکر کردم که منعی ندارد چون به هر حال متعلق به دولت بود. بالاخره وارد زمین شدم و خیلی برام جالب بود، درختان گیلاس، گردو و ... باغ بسیار مصفایی را آنجا مشاهده کردم و در آنجا محلی را دیدم که کاملاً مسطح وهموار بودکه الآن شهدا در آن دفن هستند.

خیلی عجیب بود که چطور در بالای چنین ارتفاعی یک قطعه زمین کاملاً مسطح و هموار وجود دارد. آن نقطه را که برایم خیلی جالب بود به عنوان بهترین نقطه به خاطر سپردم. همانجا تصمیم گرفته شد و از آنجا به اتفاق برادر حمیدی برگشتیم و مقدمات‌کار را شروع کردیم. بعد از جلسات ابتدایی با تعدادی از دست‌اندرکاران تشییع شهدا، متوجه شدیم که قرار است کاروانی از شهدا هم به تهران بیاید و در 28 صفر در مصلای تهران از شهدا استقبال شود. ما هم برای 30 صفر که مصادف با شهادت امام رضا (علیه السلام) و همچنین سوم خرداد (روز آزادسازی خرمشهر) بود برنامه ریزی کرده بودیم تا شهدا را در منطقه مذکور واقع در کلکچال به خاک بسپاریم.

بعد از تدفین شهدای عزیز که با شور و شوق خاصی انجام شد، افرادی که برای اولین بار به کوه می آمدند حتی افراد مسن از خانواده شهدا، بعضاً عصا زنان خودشان را به آن بالا می رساندند و حتی من دیده بودم که یک جانبازی را با ویلچیر تا آنجا آورده بودند که خیلی عجیب بود و این شهدا در اوج عزت و شکوه به خاک سپرده شدند.

خب این یک امر کاملاً غیر معمول بود که تا آن زمان سابقه نداشت. یعنی هر آنچه که از شهدا پیدا می شد عموماً در قبرستان ها به خاک سپرده می شد و ما به جز تدفین شهدا در جزایر ابوموسی و تنب بزرگ و تنب کوچک در جای دیگری به طور خاص شهدا را تدفین نکرده بودیم. مگر در شهرک شهید محلاتی که آن هم استثناء بود. لذا تدفین شهدا در کلکچال با واکنش هایی همراه بود. اغلب دوستان تردید داشتند که آیا این کار موفق خواهد شد و یا اساساً این کار توهین به شهدا تلقی نمی شود. آیا بازتاب هایش مثبت خواهد شد یا نه و بخشی از مخالفین هم افرادی بودند که نوع تفکر و گرایش سیاسی که داشتند به طور کل با مقوله تشییع شهدا حتی به صورت کاروانی مخالفت داشتند و برداشت و استنباط اینها این بود که این کار یک استفاده ابزاری از شهدا و با نگاه ابزاری به شهدا نگاه کردن است. بعد از مشورت های اولیه و تصمیم گیری هایی که شد مصمم شدیم که این کار را انجام دهیم.

مخالفت هایی هم در سطوح سیاسی بود، البته تعدادی از آقایون هم نگرانی هایی داشتند مثلاً می گفتند این لاله های ما را از دسترس دور نکنید. نبرید در کوهستان. آنجا زائر نخواهند  داشت و نوعی تردید حتی در بین جوانان حزب اللهی هم ایجاد شده بود.

خُب در مناسبتی که برپا شده بود برای استقبال از شهیدان در مصلای تهران که مقام معظم رهبری هم تشریف آوردندآنجا و زیارت کردند ، بعد از اینکه تشریف بردند مراسم ادامه پیدا نمود. بعد از سخنرانی رئیس وقت سازمان تبلیغات اسلامی جناب آقای مهندس عراقی  یکی از دوستان مجری مراسم اصرار داشت که من چند دقیقه‌ای صحبت کنم . با اینکه بنا بر صحبت نداشتم، منتهی یک چند دقیقه ای صحبت کردم و مردم را در جریان ماوقع گذاشتم و گفتم که می خواهیم یک چنین کاری انجام بدهیم . اما عده ای مخالفت می کنند . آنهایی که برج میلاد را درست کرده اند. اما از نورافشانی شهدا در بلندی تهران نگران هستند و مانع شده اند. خُب مردم شور و اشتیاق زیادی داشتند برای تأیید حرفهای من و اینکه حمایت خودشان را در آنجا ابراز کردند و این یک قوت قلبی بود برای ما که حتماً این کار را انجام بدهیم.

سردار باقر زاده

سریعاً بچه های بسیج پایگاه روح ا... منطقه آبک، پایگاه آبک کلکچال فعال شدند و با وجود اینکه از بعضی از مجاری سیاسی، از جمله خود آقای کروبی منع شده بودند، که بسیج دخالت نکند و این از طریق سلسله مراتب به بسیج ابلاغ شده بود که بسیج شمیرانات اقدام نکنند، اما بچه های بسیج عاشقانه و مخلصانه پای کار ایستادند. قبور شهدا بلافاصله کنده شد به همراه آقای «یکه سر» (امور مهندسی وقت بنیاد)، مکان دقیقاً جانمایی شد و بقیه کارها را با دوستانی که در محل بودند انجام دادیم.

البته این قبور بلافاصله توسط عوامل شهرداری منطقه 1 تهران بنا به دستور شهردار وقت تهران پر شد. بعد از اینکه قبور آماده شد آنها آمدند و قبور را پر کردند. شهردار وقت در تماسی که با من داشت بنده را متهم کرد که شما دارید قوانین را نقض می کنید. من در پاسخ گفتم که ما قانون را نقض نکردیم. ایشان همچنان روی آن قانون مورد نظر که تدفین اموات در گورستان‌ها ممنوع است، اشاره کردند.

من به ایشان گفتم که اولاً این ها اموات نیستند بلکه شهید هستند، ثانیاًً این نقطه گورستان نیست و کوهستان است و ثالثاً اینجا خارج از حریم و حوزه استحفاظی شهرداری است، ضمن این که ما برای استفاده از این مکان مجوز لازم را از طریق آقای مظفر که آن موقع وزیر آموزش و پرورش بود، گرفته‌ایم. چون مالکیت زمین برای آموزش و پرورش بود من تلفنی از ایشان اجازه خواستم و ایشان اجازه دادند و نامه ای هم نوشتم. البته ایشان همینکه شفاهاً به بنده اجازه استفاده از زمین را داده بودند برای من کفایت می کرد و مشکل مالکیت هم حل بود. لذا با توجه به اینکه این نقطه 2650 متر از سطح دریا ارتفاع داشت بر اساس مصوبه شورای شهرسازی که محدوده شهر تهران را تا ارتفاع 1800 متری می دانست، این نقطه در محدوده شهرداری تهران واقع نمی شد. حتی بنده یادآور شدم که شما روستای « پسقلعه » را که در بالای منطقه تجریش واقع شده به خاطر اینکه 100 متر از ارتفاع استاندارد محدوده شهرداری بالاتر بود از خدمات شهرداری محروم کردید و من اطلاع دارم که جاده ارتباطی این روستا به امر مقام معظم رهبری و با حمایتی که ایشان داشتند و امکانات و بودجه‌ای که دادند، به صورت ویژه جاده‌ای را تعبیه کردند و راهسازی شد تا مردم بتوانند تردد کنند و شهرداری حاضر نبود در آن زمان به آنجا خدمات بدهد. جالب اینجاست که مردم آن روستا تا سال های 78-79 با اسب و قاطر و امثالهم تردد می کردند.

بنابراین آن منطقه در محدوده شهرداری نبود. بعد از اینکه ما دوباره قبور را کندیم و آماده کردیم دوباره عوامل شهرداری آنها را پر کردند که دیگر برای بار سوم بچه ها چادر زدند و شب ها نگهبانی می دادند تا روز موعود فرا رسید که همان شهادت امام رضا (علیه السلام)  بود. تشییع شهدا از جماران صورت گرفت و جمعیتی بالغ بر 100 هزار نفر در تشییع شهدا شرکت کردند و مردم جماران می گفتند دو روز جماران خیلی شلوغ شد، یکی روزی که امام راحل برای اولین بار به جماران آمدند و دوم روزی که این شهدا آمدند و تشییع واقعاً با شکوهی انجام شد.

یک هفته بعد مقام معظم رهبری برای زیارت تشریف آوردند در محل و آنجا به سردار نجات که فرمانده سپاه ولی امر هستند فرمودند که: «باقر زاده کار خوب و عاقلانه ای کرد که شهدا را به اینجا آورد. به او بگویید که اینجا را بسازد، به گونه ای که چون نگینی برای تهران بدرخشد و به گونه ای باشد که هم کوهنورد و هم غیر کوهنورد بتوانند استفاده کنند. نور پردازی هم بکنید تا همچون نگینی برای تهران بدرخشد.»

با کمال تأسف وزیر وقت کشور دستور داده بود که بالگرد صدا و سیما حق پرواز ندارد تا بتواند تشییع را از بالا فیلمبرداری کند. یادم هست که وقتی از دوستان صدا و سیما که اتفاقاً در آن ماجرا خیلی کمک کردند خصوصاً بچه های بسیج صدا و سیما، سئوال کردم که چرا بالگرد صدا و سیما نیامد؟ گفتند: چون در سطح استان تهران برای پروازهای غیر نظامی وزیر کشور باید مجوز بدهد و ایشان هم به ما مجوز ندادند، لذا ما هم نتوانستیم از طریق هوا این واقعه را تحت پوشش قرار دهیم. بنابراین من همانجا با سردار دکتر فیروز آبادی تماس گرفتم و از ایشان درخواست یک فروند بالگرد ارتش را کردم که 20 دقیقه بعد از نزاجا (هوانیروز) به محل مورد نظر رسید و خبرنگارها وارد آن شدند تا بتوانند این حادثه را تحت پوشش تصویربرداری هوایی قرار دهند که این کار انجام شد و تصاویر آن هم در اخبار تلویزیونی همان شب پخش شد.

بعد از تدفین شهدای عزیز که با شور و شوق خاصی انجام شد، افرادی که برای اولین بار به کوه می آمدند حتی افراد مسن از خانواده شهدا، بعضاً عصا زنان خودشان را به آن بالا می رساندند و حتی من دیده بودم که یک جانبازی را با ویلچیر تا آنجا آورده بودند که خیلی عجیب بود و این شهدا در اوج عزت و شکوه به خاک سپرده شدند.

بعد از انجام این مراسم دو تا ماجرا برای من نقل کردند که این دو ماجرا از جهاتی حائز اهمیت است که دو نفر، یکی پدر یک شهید عزیز ساکن تهران و بعد هم یک خانم مؤمنه ای در یکی از شهرستان ها که اطلاع دقیقی از تدفین شهدای گمنام در کوه های شمال تهران نداشت. در قضیه اول پدر شهیدی که از ماجرا اطلاع داشت فردای آن روز به برخی از دوستان مراجعه کرده بود و گفته بود که من خوابی دیدم مبنی بر اینکه یک عمودی از نور از دل این کوه به آسمان کشیده شده، یعنی تپه نورالشهدا و شبیه همین خواب را آن بانوی شهرستانی که مطلقاً اطلاعی از محل تدفین این شهدا نداشت دیده بود که طی مراجعاتی که به بعضی از دوستان شهرستانی داشت، گفته بود: که در کوه های تهران چه خبر است؟ گفته بودند: چطور؟ گفته بود: که من چنین خوابی دیدم و بعد مشخص شد که این نقطه همان نقطه ای است که شهدا در آن به خاک سپرده شدند.

ماجرای تشییع شهدا در کلکچال

یک هفته بعد مقام معظم رهبری برای زیارت تشریف آوردند در محل و آنجا به سردار نجات که فرمانده سپاه ولی امر هستند فرمودند که:

«باقر زاده کار خوب و عاقلانه ای کرد که شهدا را به اینجا آورد. به او بگویید که اینجا را بسازد، به گونه ای که چون نگینی برای تهران بدرخشد و به گونه ای باشد که هم کوهنورد و هم غیر کوهنورد بتوانند استفاده کنند. نور پردازی هم بکنید تا همچون نگینی برای تهران بدرخشد.»

نکته مهمی که در فرمایشات ایشان بود این بود که اصل کار را خوب و عاقلانه توصیف نمودند و فرمودند که ساخته شود به گونه ای که کاربرد همگانی داشته باشد. البته تاکنون بحمدا... بخشی از کار انجام شده و در طی سنوات گذشته به لطف حضور بسیار گسترده جوانان تهرانی و دیگر اقشار مردم، مراسم های باشکوهی در آنجا برگزار شده و ما هر سال شاهد حضور پرشور مردم به صورت گروهی و فردی هستیم. تپه نورالشهداء در طول سال هم زائر دارد. حتی در ایامی که برف کوهستان را پوشانده،‌کوهنوردها آنجا را ترک نمی کنند و در حقیقت تجدید میثاق دائمی دارند .

و نکته ای که باید گفت اینکه؛ با وجود اینکه شهردار وقت مخالف اصلی این ماجرا بود و حتی دو مرحله قبور شهدا را پُر کرد، اما ما در لحظات پایانی با کمال تعجب دیدیم که کارگران و کارکنان رده‌های پایین شهرداری با یک شور و اشتیاق زایدالوصفی در این مراسم شرکت کردند و شروع کردند به خدمات دادن به مردم. یعنی هم سیستم خدمات شهری و هم اتوبوسرانی،‌آتش نشانی، اورژانس و ... همه و همه آمدند و خود مدیران شهرداری منطقه 1 آن روز بیشترین خدمات را به مردم دادند که این نشان می دهد حرف توده های مردم و  حرف بدنه سازمان با حرف مدیریت در آن زمان کاملاً متفاوت بوده.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۵ آبان ۹۵ ، ۲۰:۵۶
محمود جانقربانی


دفاع مقدس از منظر مقام معظم رهبری
دفاع مقدس از منظر مقام معظم رهبری

*این جنگ [جنگ هشت ساله‌]، مظهر و تجلى همه‌ى روحیات خوب و سازنده‌‌اى است که یک ملت و یک کشور را مى‌تواند به تعالى حقیقى برساند.
* ما در جنگ نظامى توانستیم خودمان را پیروز کنیم؛ به کمک چه چیزى؟ به کمک باور و ایمان و اتّکاى به نفس و وحدت و امید به آینده و روشن‌بودن هدف‌ها و تکیه به نیروهاى ذاتى خویش و تکیه به اسلام.
*حماسه‌ى ملت ایران در دفاع مقدس، نمایش‌گر قله‌ى ظرفیت‌هاى انسانى مردم این سرزمین خدایى است.
* جنگ ایران و عراق یک جنگ معمولى نبود، جنگ دو ارتش یا دو کشور با هم نبود؛ جنگ یک کشور در مقابل عمده قواى نظامى و پشتیبانی‌هاى نظامى جهان بود. تمام قدرت نظامى و سیاسى امریکا پشت سرِ رژیم بعثى عراق ایستاد.
* این جنگ [جنگ هشت ساله‌] حقیقتاً یک گنجِ تمام‌نشدنى است.
* جنگ، حقیقتاً کوره‌اى بود که جوانان و بقیه مردم را آب‌دیده کرد.
* این جنگ هشت ساله و این دفاع مقدّس، از بزرگ‌ترین افتخارات ملت ایران بود.
*اگر ملت ایران هشت سال جنگ تحمیلى را نمى‌داشت، البته خیلى از ویرانی‌ها را، خیلى از فقدان‌ها را، خیلى از خسارت‌ها را نمى‌داشت؛ اما این اعتماد به نفس را هم نمى‌داشت؛ این قدرت علمى، نظامى و پیشرفت صنعتى را هم نمى‌داشت؛ این عزّتى را هم که در مقابل چشم جهانیان به دست آورده است، نمى‌داشت؛ این حالت یأس و ناامیدى از تسلّط بر این ملت هم در دل دشمنان بزرگ او به وجود نمى‌آمد.
* مقاومت بى‌نظیر مردم سلحشور ما در دفاع مقدس و دفع متجاوز در طول قریب به هشت سال، این ستم بزرگ را در رده ناموفق‌ترین تجربه‌ى استعمار در تاریخ معاصر ثبت نموده است.
* در همه مراحل این جنگ، چه در عملیات نظامى جبهه، چه در عملیات نظامى بیرون از جبهه، چه در برخورد با اسرا، چه در تبلیغات - در همه مراحل - ارزشها و اخلاق انسانى رعایت شد. کار بى‌اخلاق و کار ضدّ ارزش و ضدّ بشر، از این ملت ایران صادر نشد
* هفته‌ى جنگ هفته‌ى افتخار است، هفته‌ى مقدس است، در حقیقت جشن است، عید است و یک بزرگداشتى[ است] از روحیه‌ى مردم، ایثار مردم و مقاومت مقدس و دفاع مقدس[ مردم].
* حماسه‌ ملت ایران در دفاع مقدس، نمایش‌گر قله ظرفیت‌هاى انسانى مردم این سرزمین خدایى است
* فداکاری‌ها‌ى هشت سال دفاع مقدس‌ توانست یک نظام الهى و معنوى و متّکى بر تفکّر و اندیشه درست و برخاسته از ایمان را تحکیم کند.
* این تجربه‌ى درس‌آموز [دفاع مقدس‌]، سرمشق همیشگى ملت بزرگ ایران و الگوى موفقى در برابر چشم همه‌ى ملت‌هاى مسلمان است.
* این جنگ آن‌قدر حرف گفتنى دارد که اگر دهها سال هنرمندان ما و افراد خوش‌ذوق و با ابتکار بنشینند و در جزء جزء آن کار کنند، باز هم حرف‌هاى گفتنى خواهند داشت.
*ما جنگِ با این عظمت و پُر از حماسه و حقیقتاً پُر از جلوه‌هاى زیبا و بى‌نظیر داشته‌ایم؛ نسل جدید هم از آن خبر ندارد؛ باید این‌ها احیاء، بازیابى و بازسازى شود و در معرض دید قرار گیرد.
* جوهر انقلاب و ایمان در این میدان خطر، [میدان جنگ 8 ساله ]خود را در اراده و عمل و قدرت مدیریّت انسانها نشان داد.
* جنگ تحمیلى هشت ساله ما، داستان عبرت‌آموز عجیبى است.
* جنگ هشت ساله، جنگ دو کشور و دو ارتش نبود؛ جنگِ یک ائتلاف نانوشته جهانى علیه ملتى که تصمیم داشتند حدّاکثر فشار ممکن را از لحاظ نظامى و اقتصادى و غیره بر او وارد بیاورند بود، تا از راهى که در پیش گرفته بود برگردد؛ ولى نتوانستند.
*شروع جنگ یعنى شروع افتخارات این ملت، شروع تهاجم دشمن یعنى شروع دفاع مقدس ما، شروع شعله‌ور شدن آتش خیانت استکبار یعنى شروع بروز شجاعت همه‌ى قشرهاى ملت براى ایستادگى در مقابل استکبار، پس این افتخار دارد.
* هفته‌ى جنگ در حقیقت هفته‌ى ایثار است، هفته‌ى فداکارى است، هفته‌اى است که در آن بزرگ‌ترین آزمایش فداکارانه‌ى ملت ما شکل گرفته است.
*روزهاى آخر شهریور و اول مهر ماه همه ساله یادآور یکى از تجربه‌هاى بزرگ و بسیار پرارزش تاریخ ملت ماست. من به جاى این‌که سالگرد آخر شهریور را سالگرد جنگ به حساب بیاورم، مایلم آن را سالگرد مقاومت دلیرانه‌ى مردممان که از روى کمال آگاهى و ایمان و شهامت انجام گرفته بنامم.
* تلاش خستگى‌ناپذیر 8 ساله، افتخارى است که امروز نیروهاى مسلح و ملت ما مى‌توانند آن را در سوابق درخشان خود جاى دهند.
*هفته دفاع مقدس یادآور حادثه‌اى عظیم و به بار نشستن نتایجى عظیم‌تر در سیر انقلاب ملت ماست و هیچ گاه از ذهن ملت محو نخواهد شد.
منبع: حدیث ولایت
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۸ آبان ۹۵ ، ۲۰:۳۵
محمود جانقربانی





حکایت موفقیت ها در تاریخ همواره خواستنی تر از بیان شکست هاست تا جایی که امروز همگی خرمشهر را با سوم خرداد می شناسیم اما حقیقت این است تا چهارم آبانی غروب نمی کرد در دل تاریخ سوم خردادی از دل آن طلوع نمی کرد.

فرآوری: صادق جعفری-بخش فرهنگ پایداری تبیان
خرمشهر

یاد سوم خرداد 61 و سالروز آزادی خونین شهر وقتی تجلی پیدا می کند بدانیم روزی در یک غروب سرد پاییزی بر سر مقاومت آنچه آمد.


مقاومت آخرین فشنگ ها

از آغاز سوم آبان 1359 تیترها حکایت از سقوط خونین شهر می کرد، کیهان که در تیتر سوم آبان خود نوشت: «خونین شهر در برابر اشغال کامل سرسختانه مقاومت می کند» سعی می کرد روحیه یاس و ناامیدی را از مردم دور کند در فردای سقوط خرمشهر همچنان این وجه را حفظ می کند تا جایی که محمدمهدی فرقانی که به اتفاق یونس شکرخواه در دوران جنگ تحمیلی از اعضای شورای تیتر روزنامه کیهان بوده ، می گوید: یادم می آید خرمشهر سقوط کرده بود و ما باید تیتر مربوط به این اتفاق را انتخاب می کردیم. این تیتر طبیعتاً باید هم از وقوع این اتفاق خبر می داد هم طوری باشد که روحیه یاس و ناامیدی در مردم ایجاد نکند و هم دشمن شاد کن نباشد و درنهایت از میان 118 تیتر پیشنهادی، این عبارت انتخاب شد: «خونین شهر با آخرین فشنگ ها هنوز مقاومت می کند»

شهید «بهروز مرادی» نیز ازجمله مدافعان خرمشهر بود که اصالتی اصفهانی داشت. او در خردادماه سال 67 و در شلمچه به شهادت رسید؛ بنابراین از شاهدان آزادی خرمشهر بود. شهید مرادی همان جوان خوش خطی است که تابلوی: «به خرمشهر خوش آمدید، جمعیت 36 میلیون نفر» را نوشته و مثل یک سند تاریخی از خود به یادگار گذاشته است

«کیهان» درباره نبردهای خرمشهر در سوم آبان ماه می نویسد: «علی رغم تلاش مزدوران صدام برای نفوذ شبانه به خونین شهر، مدافعان مردمی و سپاهیان جان بر کف پاسدار، تکاوران نیروی دریایی و افراد ژاندارمری خونین شهر همچنان در برابر خواسته پلید دشمن مقاومت کرده اند. به گفته دلاوران جبهه خونین شهر، نبرد در ناحیه راه آهن و کوی طالقانی شدت بیشتری داشت و متجاوزان عراقی سعی در نفوذ از منطقه شرقی شهر داشتند.» از گزارش مفصل «کیهان» برمی آید که وضعیت در خرمشهر در سوم آبان اصلاً مناسب نیست و کار به تدریج به جنگ خانه به خانه کشیده شده است. فرمانده سپاه خرمشهر محمد جهان آرا یکی از مهم ترین افراد در این میان بوده است. چهارم آبان 1359 «کیهان» در گزارش خود از خونین شهر می نویسد: «آخرین خبر از خونین شهر حاکی است که در ساعت 4:30 بامداد رزمندگان دلیر مستقر در مسجد جامع خونین شهر همچنان سرسختانه مقاومت کرده و می جنگند. پل خرمشهر به سمت جاده آبادان نیز زیر آتش توپخانه نیروهای عراقی قرار دارد و غیرقابل عبور است.»

اما همه این مقاومت ها غروب چهارم آبان به پایان رسید. در حالی که روزنامه «کیهان» در شماره پنجم آبان 1359 با تیتر «خونین شهر با آخرین فشنگ ها هنوز مقاومت می کند» به استقبال این اتفاق می رود، اما به تدریج ابعاد این اتفاق مشخص تر می شود: «آخرین گزارش های رسیده از جبهه جنوب حاکی است که اوضاع جنگ در خونین شهر بحرانی است و رزمندگان دلیر در این شهر در برابر تجاوز دشمن سرسختانه پایداری می کنند. بر اساس آخرین اخبار رسیده از جبهه خونین شهر و آبادان مقاومت مدافعان انقلاب همچنان ادامه دارد و پل خونین شهر به علت آتش شدید دو طرف غیرقابل استفاده است. برتری آتش در این منطقه با متجاوزان است؛ در حالی که مهاجمان با توپخانه به نیروهای انقلاب حمله می کنند، رزمندگان اسلام بدون در دست داشتن تجهیزات کافی زرهی و توپخانه در مقابل تجاوز مزدوران صدام سرسختانه مقاومت می کنند.»

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۴ آبان ۹۵ ، ۲۱:۴۲
محمود جانقربانی