دورت گذشته مربی ....
بسم رب الشهدا
دیدن چند باره آژانس شیشه ای بعض دیالوگ ها را در ذهنم ثبت کرده
این روز ها که فراموش شده بعضی چیزا
باید مرور کرد
حاج کاظم : من خیبری ام... اهل نی و هور و آب .... خیبری ساکته.... دود نداره ... سوز داره...
زجر آور ترین دیالوگ : دوره ت گذشته مربی ...............
حاج کاظم : فکر می کنید بیشتر از این برج هایی که می سازند خرج می تراشیم
بهتر نیست جلو چشمتون باشیم
یا بریم تو موزه یا باغ وحش
.....
میدونی یه گردان بره یه خط گروهان برگرده یعنی چی
میدونی یه گروهان بره خط دسته برگرده یعنی چی
میدونی یه دسته بره و خط نفر برگرده یعنی چی ....
و....
وقتی طرف ( سلحشور ) با تمام پر رویی گفت :
یعنی دیگه کسی به اسم کاظم و عباس وجود خارجی ندارند و دست رو رو دست زد و رفت
و اصغر گفت :
اصلا مساله ی عباس ، مساله ی همه ی ماست ، اصلا این امنیت ممیت که شما از اون دم می زنید از برکت وجود عباس ماست .
زجر آور ترین دیالوگ : دوره ت گذشته مربی ...............
و عباس با لهجه مشهدی : حاجی مو شرمنده ام . خدا مرگم می داده بود این روز ها رو نمی دیده بوددوم