چند
ماهی است که مجددا آتش اختلافات قومی و مذهبی در برخی از کشورهای منطقه
آغاز شده است. رهبر انقلاب در تحلیل این حوادث، دلیل آن را جلوگیری غرب از
گسترش موج «بیداری اسلامی» دانستند. ایشان همچنین در دیدار
اخیر خود با دانشجویان نیز به این مسأله پرداخته و گفتند: «آنچه مهم است
این است که ما تحلیل درستى از رفتار امروز غرب داشته باشیم. مواجههى
آنها با جمهورى اسلامى ایران و با انقلاب اسلامى و با حرکت اسلامى و
بیدارى اسلامى، یک بخشى از سیاستهاى کلان آنها است. سیاست کلان نظام
سلطه، عبارت است از بردگى ملتها و تسلط بر سرنوشت ملتها بدون اینکه
کمترین اعتنایى به مصالح ملتها و خواستهى آحاد ملتها داشته باشند.» در
نوشتار زیر به برخی طرحها و اقدامات غرب جهت تضعیف و جلوگیری از موج
بیداری اسلامی پرداخته شده است.
پس از انقلاب ۱۷۸۹ فرانسه و موفقیت قدرتطلبان تجارتپیشه در شکل دادن به یک انقلاب سیاسی بزرگ و ایجاد شرایط برای بسط فرهنگ و فلسفهی لیبرالیسم، این مهم تا پستوهای خانههای اروپاییان نیز ورود پیدا کرد؛ بهنحویکه در ۱۸۴۸، همینان مجبور شدند مفهوم «دموکراسی» را از لابلای فکر لیبرالیسم بجویند و آن را علم کرده و خود را متعهد به آن بدانند و حتی دموکراسی را میوهی لیبرالیسم فلسفی بدانند. این بدان معنی است که تودهی مردم متوجه کلاه گشاد بورژواها بر سر خود شدند.
آنچه به اختصار مرور کردیم یک صحنهی بیداری برای مردم اروپا بود. اما این طبقهی حاکم که تنها به دنبال تمرکز قدرت خود بود، از این توزیع قدرت راضی نبوده و به همین روی سعی در «تهی کردن مصداقی» و سوار شدن بر مقولهی دموکراسی داشتند. یعنی همان بورژواها و دیگر اشرافی که تودهی مردم علیهشان شوریدند، علم حمایت از مردم و دموکرات بودن به دوش گرفتند! این یعنی لیبرالیسم هیچوقت در مظان تلاش برای حفظ حاکمیت خود، حتی از «سوسیال شدن در عمل» نیز کوتاهی نکرده و نخواهد کرد.
پس از انقلاب ۱۷۸۹ فرانسه و موفقیت قدرتطلبان تجارتپیشه در شکل دادن به یک انقلاب سیاسی بزرگ و ایجاد شرایط برای بسط فرهنگ و فلسفهی لیبرالیسم، این مهم تا پستوهای خانههای اروپاییان نیز ورود پیدا کرد؛ بهنحویکه در ۱۸۴۸، همینان مجبور شدند مفهوم «دموکراسی» را از لابلای فکر لیبرالیسم بجویند و آن را علم کرده و خود را متعهد به آن بدانند و حتی دموکراسی را میوهی لیبرالیسم فلسفی بدانند. این بدان معنی است که تودهی مردم متوجه کلاه گشاد بورژواها بر سر خود شدند.
آنچه به اختصار مرور کردیم یک صحنهی بیداری برای مردم اروپا بود. اما این طبقهی حاکم که تنها به دنبال تمرکز قدرت خود بود، از این توزیع قدرت راضی نبوده و به همین روی سعی در «تهی کردن مصداقی» و سوار شدن بر مقولهی دموکراسی داشتند. یعنی همان بورژواها و دیگر اشرافی که تودهی مردم علیهشان شوریدند، علم حمایت از مردم و دموکرات بودن به دوش گرفتند! این یعنی لیبرالیسم هیچوقت در مظان تلاش برای حفظ حاکمیت خود، حتی از «سوسیال شدن در عمل» نیز کوتاهی نکرده و نخواهد کرد.
بیداری
اسلامی را نیز عدهای موج چهارم دموکراسی نامیدند، به این امید که تعلق
ماهوی به غرب را برایش برسازند! غرب در این مسیر مثلاً دموکراسیخواهی تا
توانست همراه نشد، بعد تا توانست سوار شد. این خاصیت تاریخیشان است.