پلاک هشت
پنجشنبه, ۳ آبان ۱۳۹۷، ۰۴:۳۴ ب.ظ
پلاک هشت
چندسالی از این ماجراگذشت کمی بزرگتر که شد ماجرا را از اطرافیان فهمید همیشه دلش می خواست به دیدارش برود از نزدیک از او تشکر کند سال دوم دبیرستان بود که که نیروهای بعثی به ایران حمله کردند او نیز مانند بچه های هم سن وسال خود بی قرار رفتن به جبهه ها شد تاهم نذر مادر را ادا وهم فرمان امام(ره) را لبیک گوید آرزو داشت که به دیدار کسی که سلامتی اش را از مدیونش بود برود اما این آرزو بردلش ماند ،در جبهه ها به خاطر از خود گذشتگی ومهربانی اش زبان زد خاص وعام بود رزمنده ها به اوعلاقه مند بودند چند ماهی از رفتنش نگذشته بودکه درعملیات فکه شهید شد خبر شهادتش آمد در محل غوغایی شد همه کسانی که او را می شناختند در محل ومسجد آماده استقبال از جنازه اش بودند اما نیامد چند ساعتی گذشت خبردادند که پیکر سید قاسم اشتباهی به مشهد منتقل شده ولی اشتباهی درکار نبود جنازه را که آوردند مادرش از همه آرام تر بود شاید زمانی رابه یاد می آورد که درصحن گوهرشاد نذرش ادا شده بود خبر شهادت سید قاسم هم مانند ماجرای شفایش در محل وحرم پیچیده بود
۹۷/۰۸/۰۳