اهلِ یقین

شهدا امامزادگان عشقند که مزارشان زیارتگاه اهلِ یقین است .امام (ره)

اهلِ یقین

شهدا امامزادگان عشقند که مزارشان زیارتگاه اهلِ یقین است .امام (ره)

۳ مطلب در خرداد ۱۳۹۶ ثبت شده است

روایت متفاوت بسیجی تخریبچی از خیبر

عملیات خیبر از اولین عملیات‌های تهاجمی نیروهای مسلح ایران در جریان جنگ ایران و عراق بود که از سوم تا ۲۲ اسفندماه سال ۱۳۶۲ انجام شد. «حیدر ارشاد» دلیر مردی که در دوران دفاع‌مقدس به‌عنوان تخریبچی در عملیات‌هایی چون خیبر و کربلای ۵ حضور داشت،از این عملیات می گوید.

مصاحبه: صادق جعری_بخش فرهنگ پایداری تبیان
تکاور ۱۴ ساله خیبر

«حیدر ارشاد» بسیجی جانبازی است از استان فارس که در سال ۱۳۶۲ و در سن ۱۴ سالگی برای دفاع حق علیه باطل راهی جبهه‌ها شد. رشادت‌های این جانباز ۲۵ درصد در عملیات خیبر که منجر به مجروحیتش شده است، ستودنی و شرایط سخت جنگ از زبان وی شنیدنی است.

کلاس تخریب در گرویان

سال ۱۳۶۲ من اول دبیرستان بودم.  چند نفر از دوستانم به جبهه رفته بودند اما به خاطر حساسیت خانواده‌ام توفیق همراهی آن‌ها را نداشتم. روزهای جنگ یکی‌یکی سپری می‌شد و تنها ارتباط من با دوستانم، نامه‌هایی بود که از جبهه برایم ارسال می‌کردند. خوب به خاطر دارم آن زمانی که مدیر مدرسه نامه‌های رسیده از جبهه را برایم می‌آورد و به دستم می‌داد. از شوق خبر سلامتی دوستانم و علاقه زیادم به حضور در جبهه، در همان کلاس درس، نامه را باز می‌کردم و شروع می‌کردم به خواندن. وقتی نگاهی به اطرافم انداختم، متوجه می‌شدم تمام دانش‌آموزان کلاس و حتی معلم، برای دیدن و شنیدن متن نامه، دور من حلقه‌زده‌اند و درس و کلاس درس را فراموش کرده‌اند.

تکاور ۱۴ ساله خیبر

دوستانم همیشه در نامه از شرایط جبهه و میدان نبرد می‌نوشتند. خواندن جمله «فضای جبهه خیلی خوب و اما جای تو خالی...» من را برای پیوستن به آن‌ها مشتاق‌تر از قبل می‌کرد.

اگرچه چندین بار برای حضور در جبهه به ستادهای اعزام نیرو، مراجعه کردیم اما به خاطر سن کم و همین‌طور شناختی که مسئولان با پدرم و حساسیت خانواده‌ام نسبت به من داشتند، با اعزامم موافقت نمی‌کرد. مهرماه همان سال بود که با یکی از دوستانم، شهید مجتبی کاظمی که باهم بزرگ‌شده بودیم تصمیم گرفتیم تا باهم مستقیم به جبهه برویم.

بلیت گرفتیم و از تهران، مراغه، ایرانشهر گذشتیم تا به گرویان کردستان رسیدیم. در آنجا ما را ثبت‌نام و دوره‌های آموزشی را شروع کردیم. ظرف یک هفته کلیات کار را با انواع مواد منفجره ازجمله مین‌ها، بمب‌های انفجاری و...را آموختیم و در همان کردستان، شروع کردیم به خنثی کردن مین.

شناسایی طلائیه برای خیبر

بعد از پایان دوره آموزش قرار به منطقه جنوب اعزام شدیم. در آن زمان هنوز عملیات خیبر شروع نشده بود. در منطقه جفیر بودیم که عملیات لو رفت و هواپیماهای عراقی شروع به بمباران کردند و تعداد زیادی از نیروها شهید شدند و عملیات کمی به عقب افتاد.

سه نفر بودیم که شروع کردیم به جلو رفتن. مین‌های منور را خنثی کردیم و جلو رفتیم تا به خنثی کردن مین‌های ضدنفر رسیدیم. در آن موقع دشمن همه‌جا را می‌زد اما آتش بمباران و خمپاره‌ها سنگین نبود. وسط میدان مین بودیم که متوجه شدیم سه‌تایی بالای سر یک مین نشسته‌ایم. خنده‌مان گرفت. هرکسی می‌خواست که خودش آن مین را خنثی کند

اسفندماه بود و چیزی به پایان سال نمانده بود. نیروها برای انجام عملیات آماده شدند. ازآنجایی‌که من و دوستانم بچه‌های یک محل بودیم هیچ‌کدام از ما را باهم در یک گروه قرار ندادند و می‌گفتند در آن صورت اگر یک نفر شهید یا مجروح بشود به خاطر ضربه روحی که می‌خورید، دیگر عملیات انجام نمی‌شود؛ بنابراین باید شرایط طوری باشد که اگر کسی شهید شد بقیه نیروها بتوانند کار خود را ادامه دهند.

شب اول بود که چند دسته شدیم برای شناسایی منطقه طلائیه برای انجام عملیات خیبر. منطقه تقریباً شناسایی‌شده بود. عملیات خیبر تقریباً یک عملیات تهاجمی بود، به این صورت که با ضربه زدن به دشمن از این منطقه، تمرکز دشمن از جزیره مجنون برداشته و از شدت فشار و حمله علیه نیروهای رزمنده در جزیره مجنون کم شود.

آن روز اولین باری بود که در عملیات شرکت می‌کردم و شب‌هنگام از میدان مین عبور می‌کردم. با دوستانم حرکت کردیم و با رد شدن از میدان مین، قسمتی از منطقه را شناسایی کردیم و برگشتیم. بااینکه تا حدودی به عراقی‌ها نزدیک شده بودیم اما مسئله‌ای پیش نیامد و آن‌ها متوجه حضور ما نشدند. شب دوم قرار بود عملیات شروع شود، توجیه و به چند گروه تقسیم شدیم. قبل از شروع عملیات، حال و هوای عجیبی بود. یک‌به‌یک همدیگر را در آغوش می‌گرفتیم و اشک از گوشه چشمانمان جاری بود. لحظات غیرقابل وصفی بود، طوری که از خصوصیات، اخلاق و چهره‌ها مشخص بود چه کسانی آن شب شهید می‌شوند. چهره‌های شهدا در آن شب واقعاً فرق می‌کرد و مانند ماه می‌درخشید.

 من آن شب مبهوت چهره مجتبی کاظمی و متوجه شده بودم که در این عملیات شهید خواهد شد. به خاطر همین تنها صحبتی که با او کردم، قرار شفاعت بود. او دستانش را بازکرده بود و می‌گفت «شیعه مردان خدا، کربلا در انتظار است».

وقت خداحافظی تمام‌شده بود و باید به خط می‌زدیم. من و گروه به میدان مین رسیدیم. ابتدای میدان مین وسط خط ما با دشمن بود. اول مسیر، دشمن مین‌های منور تعبیه کرده بود تا اگر کسی قصد ورود به آن منطقه را داشت، این مین روشن می‌شد و منطقه را روشن می‌کرد و دشمن متوجه حضور ما می‌شد.

تکاور ۱۴ ساله خیبر

سه نفر بودیم که شروع کردیم به جلو رفتن. مین‌های منور را خنثی کردیم و جلو رفتیم تا به خنثی کردن مین‌های ضدنفر رسیدیم. در آن موقع دشمن همه‌جا را می‌زد اما آتش بمباران و خمپاره‌ها سنگین نبود. وسط میدان مین بودیم که متوجه شدیم سه‌تایی بالای سر یک مین نشسته‌ایم. خنده‌مان گرفت. هرکسی می‌خواست که خودش آن مین را خنثی کند.

آن منطقه، چند محور داشت که محور ما تقریباً در وسط بود. عملیات داشت آرام‌آرام لو می‌رفت. این را می‌شد از درگیری محور سه با عراقی‌ها متوجه شد. دشمن شروع کرد به بمباران و تیراندازی با خمپاره و کلاش و آتش سبک و سنگین. تا اینکه منور زدند و منطقه مثل روز روشن شد.

شرایط کاری ما تخریب‌چی‌ها به این‌گونه بود که از منطقه‌ای با عرض یک متر عبور و محور را برای گذر نیروها بازکنیم. وسط میدان بودیم که آتش‌ها زیاد شد و بی‌سیم‌چی را گم کردیم و مجبور شدیم بدون او به جلو حرکت کنیم. البته در عملیات‌ها اکثراً بی‌سیم‌چی‌ها گم می‌شدند چون بی‌سیم و تجهیزات آن سنگین بود و آن‌ها نمی‌توانستند سریع بخوابند یا بدوند.

عملیات خیبر از اولین عملیات‌های تهاجمی نیروهای مسلح ایران در جریان جنگ ایران و عراق بود که از سوم تا ۲۲ اسفندماه سال ۱۳۶۲ انجام شد. در جریان این عملیات، نیروهای ایرانی توانستند به سمت جزیره نفت‌خیز مجنون یورش بردند

به خاطر همین یا ترکش می‌خوردند و مجروح می‌شدند و یا اینکه به شهادت می‌رسیدند. وضعیت به‌طوری بود که دشمن متوجه حضور ما در میدان مین شده بود اما مسیر ورود و حرکت ما را شناسایی نکرده بود. با تمام سختی‌ها، بالاخره به پشت خاک‌ریز عراق رسیدیم. خاک‌ریزی با ارتفاع ۴ متر که در پشت آن، نیروهای دشمن اسلحه‌ها را تجهیز و آماده می‌کردند. تصمیم بر این شد که من به عقب بازگردم و بی‌سیم‌چی را با خودم بیاورم و تخریبچی دیگر بماند و مین‌ها را خنثی کند.

شرایط خاصی بود. ما وسط میدان بودیم و از طرف ایران و عراق بر آن منطقه آتش می‌بارید و تقریباً در آنجا زمین‌گیر شده بودیم. با تمام سختی‌ها که از روی مین عبور نکنم، راه را گم نکنم، با موج بمباران اسلحه از دستم نیفتد، به عقب برگشتم و بی‌سیم‌چی را پیدا کردم و به سمت خاک‌ریز عراقی‌ها بازگشتیم که بازهم در نیمه‌های راه، بی‌سیم‌چی بار دیگر بازماند. با تخریبچی دیگر اول میدان مین رسیدیم. عراقی‌ها درحالی‌که بسیار به ما نزدیک شده بودند، پامرغی می‌آمدند و قصد داشتند با دور زدن ما را به اسارت بگیرند. بااین‌وجود شروع کردیم به دویدن تا اینکه وسط میدان رسیدیم و چند تا از بچه‌ها را دیدیم. بعضی مجروح و چند نفر هم شهید شده بودند. بیل و لودر معبر را مقداری عریض‌تر و خاک‌ریزی در حد یک جان‌پناه درست کرده بود اما چون عملیات لو رفته بود نیروها باید برمی‌گشتند.

آن موقع یکی از راننده‌های لودر که پایش تیرخورده بود گفت که یکی از نیروها شهید شده و تا مقداری او را به عقب آورده است اما چون خودش از ناحیه پا تیرخورده دیگر نتوانسته است شهید را تا آخر مسیر همراه خود بیاورد. راننده لودر زمانی که مشخصات شهید را داد متوجه شدیم مجتبی کاظمی شهید شده است.

نمی‌توانستم پیکر مجتبی را همان‌جا رها کنم و به عقب برگردم اما از آن‌طرف نیروها با مسیر آشنا نبودند و باید همراه آن‌ها می‌رفتم. بااین‌وجود بعدازآن به عقب برگشتم. آن موقع عراق از نورافکن‌های نعلی شکل استفاده می‌کرد. نورافکن‌هایی که منطقه را کاملاً روشن می‌کرد و دشمن بعد از شناسایی موقعیت نیروها، آن‌ها را به آتش گلوله و خمپاره می‌بست. هرچقدر این نورافکن‌ها را می‌زدیم اما دوباره یکی دیگر جایگزین آن می‌شد.

آن شب تصمیم بر این شد تا یک عده از نیروها را که مجروح شده بودند به عقب برگردانم. هنگام برگشتن نزدیک خاک‌ریز خودمان موج یک انفجار من را گرفت و براثر موج و ترکش از هوش رفتم. صبح که به هوش آمدم من را با آمبولانس به عقب برگرداندند.

نیروهای زبده میدان نبرد

نیروهای تخریبچی در حد یک تکاور بودند. برنامه این‌گونه بود که شب‌ها نماز خوانده می‌شد و صبح‌ها با تجهیزات کامل، کیلومترها می‌دویدیم. بعدازآن ورزش و دوره آموزشی بود. آمادگی ما تنها برای شب عملیات نبود. بلکه هرروز یک سری آموزش‌ها در رابطه با انفجارات، ورزش‌های رزمی و ... داده و شرایط همانند عملیات، شبیه‌سازی می‌شد.

آن روزها با یک بسته خرما و یک قمقمه آب برای شناسایی می‌رفتیم که ۴۸ ساعت زمان می‌برد. بچه‌های کم سن و سالی بودند که برای شناسایی توپخانه‌های سنگین عراق می‌رفتند

آموزش‌ها سخت و فشرده بود. در کنار آن موقعیت، وضعیت و گرمای ۵۰ درجه جنوب بود که شرایط جنگ را نسبت به دیگر مناطق کشور سخت‌تر می‌کرد. به‌عنوان‌مثال در کردستان شیب، سنگ، کوه و ... زیاد بود و به‌عنوان جان‌پناه مورداستفاده قرار می‌گرفت درحالی‌که منطقه طلائیه جنوب جان‌پناه نداشت. در جنوب شرایط به‌گونه‌ای بود که عراقی‌ها می‌خوابیدند و در ارتفاع ۴۰، ۵۰ سانتی‌متری آرپی‌جی می‌زدند. درحالی‌که در کردستان چنین مانوری نبود.

آن روزها با یک بسته خرما و یک قمقمه آب برای شناسایی می‌رفتیم که ۴۸ ساعت زمان می‌برد. بچه‌های کم سن و سالی بودند که برای شناسایی توپخانه‌های سنگین عراق می‌رفتند.

به‌طورکلی اگرچه بسیج را مردم عادی تشکیل می‌داد، اما بسیجی‌ها نیروهای زبده‌ای در میدان نبرد بودند.

ایثار در بین نیروها و ازجمله نیروهای تخریبچی موج می‌زد. به‌طوری‌که آن‌ها مین را یک اسباب‌بازی می‌دانستند و لحظه‌ای به خطر آن فکر نمی‌کردند.

رشادت و تهاجم در جنگ نابرابر

عملیات خیبر از اولین عملیات‌های تهاجمی نیروهای مسلح ایران در جریان جنگ ایران و عراق بود که از سوم تا ۲۲ اسفندماه سال ۱۳۶۲ انجام شد.

در جریان این عملیات، نیروهای ایرانی توانستند به سمت جزیره نفت‌خیز مجنون یورش بردند. در این زمان نیروی هوایی ایران به علت تحریم‌ها و نبود قطعات یدکی زمین‌گیر شده و قادر به ارائه پشتیبانی هوایی از نیروهای پیاده نبود. این در حالی بود که نیروهای عراقی با تمام توان و تجهیزات ازجمله استفاده از بالگرد جنگ علیه ایران را ادامه می‌دادند. با تمام این شرایط نیروهای ایرانی با رشادت و ایثار خود توانستند نیروهای عراقی را از جزیره مجنون بیرون کنند.پ

گفتنی است در این عملیات ۲۰ هزار ایرانی مجروح و شهید شدند.
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳۰ خرداد ۹۶ ، ۱۵:۲۱
محمود جانقربانی

 

#بنده_نفس_تا_بنده_شهدا 



نیمه های شب بود یه دشت سبز هیچکس نمیدیدم 


راه افتادم تا ببینم اینجای که توشم کجاست 


وای خدایا چه درختهای قشنگی 

چه شکوفهای خوشگلی 


إه اون سمت انگار یکی هستن 

صداشون زدم ببخشید آقا 


سرشونو برگردوندن دیدم حاج ابراهیم همت هست و بغل دستشم یه آقای هست که روی ویلچر هست 


صدای اذان تو دشت پیچید 

حاج ابراهیم :خواهر اذانه 

یهو چشمام بازشد خدایا خواب بودم 


گریم گرفت خدایا آقا ابراهیم همت همه جا میومد کمکم میکرد 


گوشیمو برداشتم به زینب پیام دادم زینب من برای دیدار میام آسایشگاه


زینب :باشه عزیزم


روز پنجشنبه که رسید یه روسری زرد و نارنجی سرکردم 


سرراهم به پایگاه با زینب یه دسته گل خیلی خوشگل خریدم 



ما که رسیدیم پایگاه اتوبوسم رسید 


سوار شدیم ‌یه ساعت دیگه رسیدیم آسایشگاه .....



#ادامه_دارد...



 نویسنده: بانو...ش 





🆔👉 @saraye_shahidan

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۶ خرداد ۹۶ ، ۰۱:۱۳
محمود جانقربانی


یاد نوباوگان شهید مدرسه امام حسن مجتبی (ع) این گل‌های پرپر شده انقلاب اسلامی به مقاومت دلاورانه ملت ما رنگ مظلومیتی جاودانه بخشید و چهره زشت دشمنان انقلاب اسلامی را از همیشه نمایان‌تر ساخت.

فرآوری-بخش فرهنگ پایداری تبیان
انتقام پیروزی از دانش‌آموزان

جملات بالا بخشی از بیانات مقام معظم رهبری در رابطه با حمله موشکی به مدارس بروجرد در سال 65 است. امسال سی‌امین سالگرد حمله موشکی عراق به مدرس فیاض بخش بروجرد است. در بیستم دی‌ماه 1365 و در پی حملات موشکی رژیم بعثی عراق به دبستان شهید فیاض بخش بروجرد 68 دانش‌آموز این مدرسه به فیض شهادت رسیدند.

 

یک روز پس مهم‌ترین عملیات

پس از آغاز عملیات کربلای 5 رژیم بعث عراق با حمله موشکی در بیستم دی‌ماه 65 به دو مدرسه امام حسن مجتبی (ع) و فیاض بخش بروجرد جنایت جنگی فجیع دیگری را علیه ایران صورت داد.

در این حمله وحشیانه 68 دانش‌آموز بروجردی به شهادت رسیدند از سوی دیگر رسانه‌های غربی عربی سعی کردند به سانسور این جنایت بزرگ بپردازند.

 

از زمین بعث به زمین ابراهیم‌آباد

در حدود ساعت 13 روز 20 دی 1365، موشک‌های زمین به زمین عراقی دو مدرسه را در بروجرد هدف قراردادند و این حادثه درست در هنگامی رخ داد که دانش‌آموزان نوبت بعدازظهر این دو مدرسه سر صف‌هایشان ایستاده بودند. تعداد کشته‌شدگان این دو مدرسه، درمجموع 68 تن بود.

این دو مدرسه پسرانه، یکی دبستان دانش‌آموزان استثنائی و دیگری مدرسه راهنمایی بودند که در مجاورت یکدیگر قرار داشتند و در منطقه ابراهیم‌آباد در شمال بروجرد واقع بودند.

رژیم بعث عراق با موشک‌های اهدایی غرب و آمریکا در آن روز یکی از ناجوانمردانه‌ترین رفتارهای خصمانه خود علیه مردم ایران را به نمایش گذاشت و طی آن مدارس بروجرد را وحشیانه بمباران کرد و تعدادی از دانش‌آموزان دبستانی را به شهادت رساند.

این جنایت درست همان روزی انجام شد در حال آماده شدن برای انجام عملیات کربلای 5 بودیم که در این عملیات نیز توانستیم پیکر پاک و مطهر 12 تن از شهدای گردان ثارالله بروجرد که در عملیات کربلای 4 جامانده بودند را به عقب برگردانیم.

 

به‌جای هر کودک یک تکاور

بچه‌ها مصمم شدند و قول دادند که به‌جای هر کودک خردسالی که در این حمله موشکی به شهادت رسیده است یک سرباز تکاور از گارد ریاست جمهوری عراق را به درک واصل کنند که همین اتفاق هم توسط رزمندگان لشکر 57 در عملیات کربلای 5 افتاد و رزمندگان اسلام توانستند جواب دندان‌شکنی در این عملیات به صدام ملعون دهند

صدام با علم به اینکه این مناطق مسکونی است دست به بمباران آن‌ها می‌زد؛ اما این موشک‌باران وحشیانه صدام نه‌تنها باعث تضعیف روحیه رزمندگان نشد بلکه رزمندگان ما را در انتقام‌گیری از صدام ملعون مصمم‌تر کرد و به‌حق بودن جمهوری اسلامی را در نزد جهانیان آشکارتر کرد.

رزمندگان هنگامی‌که در جبهه‌ها از رادیو این واقعه ددمنشانه را می‌شنیدند علی‌رغم اینکه مصیبت بزرگی بود و بسیار ناراحت شدند اما اراده آنان برای مقابله با صدام بیشتر شد و آنجا بچه‌ها مصمم شدند و قول دادند که به‌جای هر کودک خردسالی که در این حمله موشکی به شهادت رسیده است یک سرباز تکاور از گارد ریاست جمهوری عراق را به درک واصل کنند که همین اتفاق هم توسط رزمندگان لشکر 57 در عملیات کربلای 5 افتاد و رزمندگان اسلام توانستند جواب دندان‌شکنی در این عملیات به صدام ملعون دهند.

 

بچه‌های آسمانی

محله ابراهیم‌آباد شهرستان بروجرد ازجمله محلاتی است که آسیب فراوانی در هشت سال جنگ تحملی دیده و بسیاری از ساکنان این محله عزیزی را در طول این سال‌ها یا در جبهه‌های نبرد حق علیه باطل و یا در جریان موشک‌باران رژیم بعث عراق ازدست‌داده‌اند.

 

بوستان یادمان

بوستان یادمان در مقابل مدرسه امام حسن مجتبی (ع) همان‌جایی است که موشک‌های رژیم بعث عراق بی‌رحمانه در بیستم دی‌ماه سال 65 کودکان معصوم و مظلوم این محله را به خاک و خون کشید. در کوچه‌های محله دوران کودکی‌ام که قدم می‌زنم بر ابتدای هر کوچه نام شهیدی زینت‌بخش آن شده که واقعه دل‌خراش موشک‌باران مدرسه را یادآور می‌شود.

 

روایت یک شاهد عینی

یکی از شاهدان عینی این واقعه خونین از گوشه چشمانش مرواریدهای اشک غلتان می‌شود و با بغضی که آن را فرومی‌خورد حکایت دردناک آن روزها را برایم بازگو می‌کند: روز بیستم دی‌ماه در حوالی ساعت 12 و 30 دقیقه طبق روال هرروز از محل کار به منزل مراجعه کردم هنوز به‌طور کامل وارد منزل نشده بودم که صدای انفجار مهیبی تمام خانه را به لرزه درآورد و سبب فروریختن بخشی از خانه و شیشه‌های منزل شد که در اثر آن پای دختر خردسالم به‌شدت مجروح شد. آن روزها برای همه ما شنیدن صدای بمباران هواپیماهای نظامی امری عادی شده بود و برای همین پس از شنیدن صدای موشک‌باران به‌سرعت برای کمک‌رسانی به مجروحان خود را به منطقه می‌رساندیم برای همین پای دخترم را با پارچه‌ای بستم و او را به مادرش سپردم و باعجله و سراسیمه خود را به محل موشک‌باران رساندم.

وضعیت در داخل مدرسه بسیار غم‌انگیزتر بود، بخش‌هایی از دیوار مدرسه و شیشه‌ها فروریخته بود و تعدادی از دانش‌آموزان زیر آوار در حیاط و کلاس‌های مدرسه مانده بودند. با هر وسیله‌ای که بود با کمک مردم آوار را از روی پیکرهای کودکان معصوم برداشتیم و پیکرهای بی‌جان آن‌ها را به گوشه‌ای منتقل کردیم اما در سوی دیگری از حیاط مدرسه صدای ناله و گریه همسایگانمان را که برخی از فرزندان خود را در این حمله ازدست‌داده بودند شنیده می‌شد

آن روز مقصد موشک‌باران دشمن مدرسه فیاض بخش بود در آن لحظه همه همسایه‌ها با اضطراب و فریاد زنان خود را به هر شکلی که بود به مدرسه رساندند. دود غلیظی ازآنجا به پا خواسته بود، وقتی به خیابان روبروی مدرسه رسیدم صحنه‌ای غم‌انگیز دیدم که پیکر کودکان بسیاری جلوی درب مدرسه در خیابان مظلومانه بدون حتی زخمی بر سروصورت براثر موج انفجار بر زمین افتاده بود با همسایگان آن‌ها را به گوشه‌ای کشاندیم تا نیروهای امدادی از راه برسند.

وضعیت در داخل مدرسه بسیار غم‌انگیزتر بود، بخش‌هایی از دیوار مدرسه و شیشه‌ها فروریخته بود و تعدادی از دانش‌آموزان زیر آوار در حیاط و کلاس‌های مدرسه مانده بودند. با هر وسیله‌ای که بود با کمک مردم آوار را از روی پیکرهای کودکان معصوم برداشتیم و پیکرهای بی‌جان آن‌ها را به گوشه‌ای منتقل کردیم اما در سوی دیگری از حیاط مدرسه صدای ناله و گریه همسایگانمان را که برخی از فرزندان خود را در این حمله ازدست‌داده بودند شنیده می‌شد.

صدای ناله مادرانی که از شدت حزن و بهت‌زدگی قادر به فریاد زدن نبودند و با دستان خود تلاش می‌کردند آوار از روی کودکان بردارند تا بتوانند فرزند دلبند خود را بیابند. یکی‌یکی پدران و مادران با شنیدن خبر بمباران مدرسه بر سر و سینه‌زنان به آنجا می‌آمدند و در جست‌وجوی عزیز خود تلاش می‌کردند.

 

تلخی ماجرا

پیکرهای مطهر این کودکان نوشکفته را پس از کشیدن از زیر آوار به سالن طالقانی بروجرد برای شناسایی منتقل کردند اما این تمام ماجرای آن روز سیاه نبود، تلخی این ماجرا آنجا بود که هر مادری لنگه‌کفشی از فرزندش را در آغوش گرفته بود و بر سر و روی خود می‌زد و به زبان محلی فریاد می‌کشید: «ای روله ننت بمیره کجانی؟»

روز 21 دی‌ماه یک روز پس‌ازاین بمباران درحالی‌که در بهشت شهدا در خیابان رودکی مقابل همان منطقه موشک‌باران شده روز گذشته در شمال غسالخانه مشغول دفن شهدای این واقعه بودیم دوباره موشک‌باران شروع شد و این بار 150 متر آن‌طرف‌تر در شمال منطقه‌ای که امروز به نام 45 متری شهرداری می‌شناسیم موشک‌های رژیم بعث عراق فرود آمد و خانواده‌ای پنج‌نفره را به شهادت رساند.

سال پر تلفات

علی‌رضا ارجمندی در بخشی از خاطرات خود در رابطه با این روز می‌نویسد: سال ۱۳۶۵ یکی از پر تلفاتی‌ترین سال‌های تاریخ دفاع‌مقدس محسوب می‌شود. در این سال حدود ۴۰ هزار نفر از رزمندگان اسلام و مردم شریف و غیرتمند ایران در جریان عملیات‌های نظامی و بمباران‌های ناجوانمردانه مناطق مسکونی توسط دشمن به شهادت رسیدند و فرماندهان بزرگی چون شهید حسین خرازی، اسماعیل دقایقی، عبدالله میثمی و بسیاری دیگر از فرماندهان نظامی سپاه اسلام در سطح تیپ و لشکر جان خود را بر سر پیمانی که برای استقلال، عزت و سربلندی این ملت با امام خویش بسته بودند نهادند.

در این سال ایران تلاش داشت تا پس از یک دوره رکود در میدان‌های جنگ که به دنبال فشارهای اقتصادی و سیاسی ناشی از تحریم‌ها و حمایت کشورهای غربی از عراق به وجود آمده بود، با کسب یک مزیت نظامی مانند؛ فتح بصره، جنگ را به نفع ایران خاتمه دهد؛ لذا دو عملیات نظامی کربلای چهار و پنج را طراحی و به ترتیب توسط ارتش و سپاه اجرا کرد.

این دو عملیات به خاطر جغرافیای محل عملیات و استحکامات دشمن و تفاوت فاحش در توان نظامی طرفین جزء پیچیده‌ترین و سخت‌ترین عملیات‌های نظامی ایران در دوره هشت‌ساله دفاع‌مقدس و یک ریسک بزرگ نظامی محسوب می‌شد که ایران ناچار بود برای گشایش و خاتمه دادن جنگ، آنان را اجرا کند.

عراق برای مهار این عملیات‌ها که می‌توانستند طومار رژیم بعثی را در هم بپیچند با انتقال دو- سوم از توان نظامی خود به منطقه عملیاتی و دست زدن به جنایات بزرگی چون بمباران‌های مکرر شیمیایی در مراکز تجمع نیروهای ایرانی و بمباران و موشک‌باران شهرهایی مانند؛ میانه و بروجرد که منجر به شهادت ۳۳ دانش‌آموز در مدارس زینبیه و فاطمه الزهراء (س) شهرستان میانه از توابع استان آذربایجان شرقی و تخریب دو مدرسه و شهادت ۶۸ شهید از نوباوگان دانش‌آموز در مدارس امام حسن‌مجتبی (ع) و شهید فیاض‌بخش در شهرستان عالم‌پرور بروجرد، تلاش کرد به مقابله با رزمندگان ایران بپردازد.


منابع: تسنیم/ خبرنگاران جوان/دفاع پرس/ایکنا

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۸ خرداد ۹۶ ، ۲۰:۱۷
محمود جانقربانی