اهلِ یقین

شهدا امامزادگان عشقند که مزارشان زیارتگاه اهلِ یقین است .امام (ره)

اهلِ یقین

شهدا امامزادگان عشقند که مزارشان زیارتگاه اهلِ یقین است .امام (ره)

۵ مطلب در بهمن ۱۳۹۵ ثبت شده است

حدود دو هفته پیش در خبرگزاری ها اعلام شد که نخستین دارنده مدال رشادت در بیمارستان بستری شد.

غلام دلشاد جانباز 70 درصد شیمیایی HI CVR (وضعیت حاد مصدومیت شیمیایی) و بنیانگذار انجمن دفاع از مصدومان شیمیایی شیراز مدتی است که در بیمارستان مرکزی شیراز بستری شده است.


غلام دلشاد جانباز 70 درصد شیمیایی HI CVR (وضعیت حاد مصدومیت شیمیایی) و بنیانگذار انجمن دفاع از مصدومان شیمیایی شیراز مدتی است که در بیمارستان مرکزی شیراز بستری شده است.

حدود دو هفته پیش در خبرگزاری ها اعلام شد که نخستین دارنده مدال رشادت در بیمارستان بستری شد.

و چنین گفتند که :

در 6 روز ابتدایی بستری ایشان هیچ یک از مسئولان به علت بی اطلاعی به عیادت ایشان نیامدند ولی به گفته غلام دلشاد در روزهای اخیر اتاق این جانباز در بیمارستان محل تردد همرزمان و مسئولان استان شده است.

غلام دلشاد در گفتگو با وبلاگ جانبازان شیمیایی ایران گفت: من که لحظات پایانی عمرم را می گذرانم ولی پیشنهاد من به بنیاد شهید این است که کمیته ای تحت عنوان کمیته ملاقات از ایثارگران تشکیل دهند تا آنهایی که درصد دارند یا ندارند پس از ورود به بیمارستان برای درمان مصدومیت های شیمیایی مورد عیادت کمیته قرار گرفته تا اگر مشکلی در بحث درمان یا مددکاری جانباز وجود دارد برطرف شود.

رزمنده ایکه با سلاح خالی اسیرگرفت

این جانباز شیمیایی با تشکر از پرستاران و کارکنان این بیمارستان اظهار داشت: هزاران جانباز شیمیایی در شیراز زندگی می کنند که نیازمند توجه جدی هستند.

لازم به ذکر است غلام دلشاد جانباز 70 درصد شیمیایی در سن 14 سالگی وارد جبهه شد .

وی در منطقه اروند رود در برخورد با بالگرد دشمن ، آن را با دو خشاب 30 تایی اسلحه کلاش مورد حمله قرار داده و آن را سرنگون کرد و با همان اسلحه خالی خلبان را به اسارت گرفت.

این قهرمان وطن از سوی امام جمعه وقت آبادان به خدمت امام راحل(ره) رسیده و از سوی رئیس جمهور وقت حضرت آیت الله خامنه ای نشان رشادت دریافت کرد.

دلشاد در عملیات والفجر 8 در منطقه فاو همراه با لشکر 19 فجر شیمیایی شد.

 

روزنامه قدس در یادداشتی جداگانه به نحوه مجروحیت این جانباز عزیز از زبان خودش پرداخته که آن را تقدیم شما می کنیم :

5 خرداد سال 86 در هتل هما جانباز «غلام دلشاد» را ملاقات کردم. وی که اولین داوطلب برای پیوند قرنیه با علم جدید بود برای همایشی از استان فارس به مشهد آمده بود. او فردی شوخ طبع و خوش مشرب بود که همه را دور هم جمع می کرد. در ملاقاتی که در همایش با وی داشتیم، گفت: من جانباز 70 درصد هستم. 14 سال از ناحیه چشم چپ نابینا بودم و با اهدای پیوند قرنیه از خواهرم به چشم من، بینایی خود را به دست آوردم. در سال 85 نیز روی چشم راستم عمل پیوند قرنیه انجام شد و چشم راست من هم بینایی نسبی پیدا کرد. اکنون می توانم روزنامه بخوانم، راه بروم، و کارهای روزمره ام را انجام دهم.

«دلشاد» با شادی وصف ناپذیری می گفت: دست دکترهای خودمان درد نکند،من به کشورهای بلژیک، سوئد و آلمان غربی رفته ام. سوئد بهترین چشم پزشکان را دارد، اما متأسفانه آنها نتوانستند کاری کنند و گفتند علم درمان را نداریم، اما امروز خوشحالم که پزشکان خودمان از جمله دکتر جدیدی و دکتر جوادی و پزشکان دیگر نهایت تلاش خود را به کار می گیرند تا بینایی از دست رفته را به چشمان ما برگردانند.

این جانباز فعال برای رفتن به حرم امام هشتم (ع) عجله داشت و برای ادامه گفتگو عذرخواهی کرد و شماره تلفن داد تا اگر خواستم دوباره با وی تماس بگیرم. وی که اولین داوطلب برای این پیوند بوده است موقع خداحافظی گفت: ما جانمان را در راه اسلام فدا خواهیم کرد، نه تنها من، بلکه همه خانواده ام! دیروز در جبهه رزم و امروز در جبهه علم. من با افتخار اعلام می کنم حاضرم زیر تیغ جراحی از بین بروم، اما دانشمندان ما به علمی دست پیدا کنند که جانبازان را با آن مداوا نمایند.

مدتی بعد وقتی فهمیدم غلام دلشاد مدیرعامل انجمن حمایت از قربانیان سلاح های شیمیایی استان فارس است در گفتگوی تلفنی خلاصه ای از زندگینامه اش را خواستم.

جانباز غلام دلشاد که همیشه با خوشرویی خبرنگاران را می پذیرد به قلم خودش زندگینامه اش را این طور نوشت:

جوانی و شور حضور در دفاع مقدس :

اینجانب غلام دلشاد فرزند محمد در دهم خرداد ماه سال 1346 در خانواده ای نسبتاً مذهبی دیده به جهان گشودم. در سال 1362 که تازه به 16 سالگی پا گذاشته بودم عشق و علاقه جبهه بی قرارم کرده بود، چندین بار به پایگاه های مقاومت و اعزام نیرو مراجعه کردم. به جهت اینکه سنم قانونی نبود از اعزامم ممانعت به عمل می آمد. تمام ذکر و فکرم حضور در جبهه های حق علیه باطل شده بود، شبها خواب جبهه را می دیدم، رفتن به جبهه برایم یک آرزو و یک رؤیا شده بود، هر روز نقشه ای می کشیدم تا اینکه فکری به خاطرم رسید. از شناسنامه ام کپی گرفتم و سنم و تاریخ تولدم را لاک گرفتم و سال 1346 را 1343 کردم و دوباره از آن کپی گرفتم و به مقر صاحب الزمان(عج) رفتم و با ارائه کپی شناسنامه پوشه ای به من دادند و آدرس و مشخصات خودم را در فرم های مخصوص پر کردم.

انگار همین دیروز بود سوار اتوبوس شدیم و مداح برایمان نوحه «ای لشکر صاحب الزمان آماده باش آماده باش، بهر نبردی بی امان آماده باش آماده باش» را مداحی می کرد.

من در واحد مخابرات انجام وظیفه می کردم، اما علاقه به خط مقدم جبهه داشتم به تیپ امام سجاد منتقل شدیم و به جبهه جنوب عازم شدیم. در اهواز در پادگان شهید دستغیب واقع در کوت عبدا... اهواز آمدیم و در این پادگان اسکان پیدا کردیم.

غلام دلشاد جانباز 70 درصد شیمیایی در سن 14 سالگی وارد جبهه شد .

وی در منطقه اروند رود در برخورد با بالگرد دشمن ، آن را با دو خشاب 30 تایی اسلحه کلاش مورد حمله قرار داده و آن را سرنگون کرد و با همان اسلحه خالی خلبان را به اسارت گرفت.

خلاصه روزها سپری می شد و من تا سال 1364 در چندین عملیات شرکت کردم و در خط مقدم می رفتم و در گردان ها به عنوان بی سیم چی شرکت می کردم، دیگر در جبهه فقط به شهادت می اندیشیدم و مال دنیا و خانواده را فراموش کرده بودم. نزدیک به چهار ماه در آبادان بودم و در اروند رود مستقر بودیم. روزی در کنار اروند رود مشغول ماهیگیری بودیم. یادش به خیر، من بودم همراه شهید زیانی، در همین حین بالگرد دشمن در سطح پایین پرواز می کرد و می خواست احتمالاً بنشیند. ما کاملاً خلبان را می دیدیم، اما آنها ما را نمی دیدند ما مسلح بودیم من تفنگ کلاش داشتم و شهید زیانی تفنگ ژ-سه، ناخود آگاه هر دو به طرفش شلیک کردیم و خوشبختانه بالگرد سرنگون شد و این سرنگونی انعکاس خبری خوبی داشت و از طرف آقای جمی امام جمعه آبادان که با وجود این همه درگیری سنگر نماز جمعه را ترک نکرد مورد تفقد قرار گرفتیم و از طرف مقام معظم رهبری - که آن زمان رئیس جمهور بودند- هم جوایز و لوح به ما تعلق گرفت و در دیدار با حضرت امام (ره) از نزدیک ایشان هم ما را مورد لطف خود قرار دادند و پس از زیارت مشهد مقدس و دیدار خانواده مجدداً به جبهه برگشتیم.

پس از 3 سال حضور در جبهه های حق علیه باطل مهیا شدیم تا مهم ترین عملیات را در سال 1364 انجام دهیم. در ماه بهمن، ماه پیروزی عملیات والفجر 8 آغاز شد و با رشادت غواصان لشکر 19 فجر معابر باز شد و در گردان امام علی(ع) با فرماندهی جناب آقای سیدی به عنوان گردان پیشتاز دشمن زبون را غافلگیر کردیم و دشمن به طور وسیعی از سلاحهای شیمیایی ممنوعه به ویژه از گاز خردل استفاده کرد.

من از ماسک ویژه و لباس ویژه برخوردار بودم و آمپول آمیل نیترین و اتروپین همراه داشتم، اما از شانس بد در 4 متری من یک راکت منفجر شد و به ما توصیه کرده بودند هنگامی که در معرض مواد شیمیایی قرار می گیرید به ارتفاعات و جاهای بالا بروید، من هم ناخودآگاه به نخلستان مجاور از یک درخت نخل بالا رفتم نمی دانم چطور با پوتین و بی سیم به بالاترین نقطه نخل رفتم و نفسی راحت کشیدم و در آنجا استقرار پیدا کردم و از روی لباس یک آمپول که اتوماتیک بود را به خودم زدم.

در همین حین از شانس بد من با وجود نخلهای فراوانی که در آنجا بود ناگهان یک خمپاره زوزه کشان به وسط نخلی که من در آن پناه گرفته بودم اصابت کرد و از وسط دو نیمه شد و من به پایین افتادم، هر چند زیر نخل ها ماسه زار بود، اما من بی هوش شدم و دیگر هیچ نفهمیدم، البته هنگامی که بالای نخل بودم به آقای اسماعیل خادمی یکی از دوستان که فرمانده گروهان بود و اکنون هم جانباز شیمیایی است موقعیتم را اطلاع داده بودم. پس از پرتاب از درخت، گروه امداد با آمبولانس به محل آمده بودند و مرا به پشت جبهه یعنی آبادان انتقال داده و بلافاصله به تهران فرستاده بودند.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۸ بهمن ۹۵ ، ۲۰:۳۱
محمود جانقربانی

🌹میرسم به قافله شهدا🌹:

شهادت حضرت #زهرا سلام الله علیها


💠امام صادق علیه السلام می‌فرماید:

چون وفات فاطمه علیها السلام نزدیک شد، شروع به گریه کرد. 

امیرالمؤمنین علیه السلام به او گفت: همسر عزیزم! چرا گریه می‌کنی؟ 

حضرت فاطمه علیها السلام فرمود: 

برای مظلومیت تو گریه می‌کنم. مولی علی علیه السلام فرمودند: گریه نکن، این مسئله در راه خدا برای من آسان است. 


🔸امام صادق علیه السلام می‌فرمایند:

زهرا علیها السلام وصیت کرد که علی به آن #دو_خلیفه اجازه ندهد که آن دو در تشییع فاطمه علیها السلام شرکت کنند و حضرت علی علیه السلام نیز چنین کرد.

 



📚عوالم العلوم، ج ۱۱، ص۴۹۴

📚بحارالانوار، ج ۴۳، ص ۲۱۸

زندگـــــے با شهـــ❤️ـــدا

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۳ بهمن ۹۵ ، ۰۰:۵۳
محمود جانقربانی


یادی از شهید 


🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹

مادری که به خاطر فرزند شهیدش دیگر کله پاچه نخورد!


محمدحسین خیلی به کله پاچه علاقه داشت. بعد از عملیات کربلای چهار از جبهه آمده بود. در حیاط مان گوسفندی قربانی کردیم. خودش رفت کله پاچه را پراند(تمیز کرد). آماده برای پختن بود؛ اما من اهمال کردم. چند روز بعد آمادهٔ رفتن به جبهه شد. وقتی آمد خداحافظی کند گفتم: «ننه می خواستم کله پاچه رو بار بذارم» پیشانی ام را بوسید و گفت: «بذار توی یخچال باشه، وقتی برگشتم بپز» رفت و در عملیات کربلای 5 به شهادت رسید. سی سال است، اسم کله پاچه و پختن این غذا مرا به یاد این اتفاق می اندازد. از آن موقع تا حالا من لب به کله پاچه نزده ام.


نقل خاطره توسط مادر شهیدان حسن و محمدحسین سامع


راوی: جانباز قطع نخاع محمدمهدی سامع



#رادیوشاهد 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۱ بهمن ۹۵ ، ۰۰:۰۷
محمود جانقربانی



امروز دهم بهمن سالروز شهادت «شهید فتح‌الله حیدری»، فرمانده گردان دریایی علی‌ابن‌ابی‌طالب (ع) از لشکر ۲۵ کربلا را بر عهده داشته و به خاطر شایستگی‌هایی که از خود نشان داد در طراحی عملیات‌های کربلای ۴ و ۵ شرکت داده شد. وی در عملیات کربلای ۵ و در تاریخ ۱۰ بهمن ۱۳۶۵ به شهادت رسید.

فرآوری-بخش فرهنگ پایداری تبیان
شهیدی از سرخکلا

تولد در سرخکلا

شهید فتح‌الله حیدری، شب چهارشنبه چهارم مهرماه ۱۳۴۳ ش در خانواده‌ای مذهبی در روستای «سرخکلا» در منطقه «دشت‌سر» در شهرستان «آمل» چشم به جهان هستی گشود.

در چهاردهم آذرماه ۱۳۶۰ ش برای گذراندن آموزش نظامی به همراه بسیجیان دیگر به پادگان آموزشی منجیل اعزام شد. پس از اتمام دوره آموزش یک‌ماهه، در ۱۵ دی‌ماه به جبهه‌های غرب کشور اعزام گردید و تا ۲۵ اسفندماه ۱۳۶۰ ش به‌عنوان تک‌تیرانداز در مریوان خدمت کرد. پس از اولین تجربه‌ها در جبهه‌های جنگ، به زادگاهش بازگشت؛ اما چند ماهی نگذشته بود که در ۱۱ خرداد ۱۳۶۱ ش، به منطقه جنگی جنوب رفت و با لشکر ۲۵ کربلا در عملیات رمضان (۲۲ مرداد ۱۳۶۱ ش) شرکت کرد. در این مرحله، قریب به سه ماه در جبهه‌ها حضور داشت. دردهم آبان ۱۳۶۱ ش برای گذراندن آموزش امدادگری به هلال‌احمر رفت و بعد از یک دوره آموزش یک‌ماهه در ۱۱ آذر ۱۳۶۱ ش، از سوی هلال‌احمر به‌عنوان امدادگر به جبهه اعزام شد. در عملیات والفجر مقدماتی (۱۸ بهمن ۱۳۶۱ ش) شرکت کرد و تا سوم اسفند ۱۳۶۱ ش در جبهه حضور داشت. فتح‌الله در ۲۲ آذر ۱۳۶۲ ش به عضویت رسمی سپاه پاسداران انقلاب اسلامی درآمد. در اسفند ۱۳۶۳ ش در عملیات والفجر ۶ شرکت کرد.

 در ۱۳ فروردین ۱۳۶۳ ش باخانم «مریم محمدی» ازدواج کرد و چند روز بعد از ازدواج، عازم جبهه شد و از آن طریق به پادگان امام حسین (ع) تهران برای آموزش فرماندهی اعزام شد.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۵ بهمن ۹۵ ، ۱۹:۵۵
محمود جانقربانی



شناخت راه هایی برای شناخت مرز راست و دروغ کراماتی که از شهدا نقل می شود .
راهیان نور

واقعیت، جفت پاهایش را گذاشته است روی زمین، هیچ جور هم زمین نمی خورد. اما دروغ، اصلاً نیازی به پشت پا زدن و این چیزها ندارد. روی هواست و شاید به همین خاطر هم باشد که عجیب و غریب می زند و آدم را قلقلک می دهد تا به عنوان یک چیز خاص باورش کنیم. یکی از همین دروغ هایی که همیشه دوست داریم باورشان کنیم، بعضی از همین کرامت هایی است که از شهدا می شنویم. این قدر کرامت های جور واجور توی همدیگر پیچیده اند که تشخیص دان راست و دروغ بودن آن ها کار حضرت فیل است. البته در این مورد اگر کارهای زیر را انجام دهید می توانید کار حضرت فیل را خودتان رأساً انجام دهید.

1- توجه به راوی :

باید ببینیم گوینده این کرامت چه کسی است؟ اصلاً قابل اعتماد هست یا نه؟ مثلاً کسی که سرکوچه طی طریق کرده و تو کار خط خطی کردن صفحه ی صورت ودست و پای ملت بوده، مطمئناً از امام جماعت محل اعتبار کمتری دارد. یک احتمالش این است که یارو سر به راه شده و افتاده توی کار خدا و پیغمبر، اما آن طرف هم نباید یادمان برود که این کار از آن کسب هایی است که احتمال گرفتنش زیاده و اصلا خرجی هم ندارد. پس شاید طرف فقط تغییر شغل داده باشد. اینکه من این دستمال را از فلانی گرفتم و شفا می دهد و کلی از این حرف ها، احتمال دروغ بودنش خیلی زیاد است.

2- عدم توهم زدگی :

توهم زده شدن از آن دردهای بی درمانی است که در محیط های معنوی بیشتر خودش را نشان می دهد. مثلاً عکاس از همه جا بی خبر در آن تاریکی هوس عکس گرفتن می کند و فلاش می زند، فردا چهارده نفر مدعی می شوند که در جلسه ی دیشب یکی از ائمه را دیده اند که به جلسه آمده است و جالب این که هر کدامشان یکی از معصومین را دیده است!

گرچه ما گفتیم این درد بی درمان است، اما منظورمان این بود که درمانش خیلی سخت است؛ پس پیش گیری کنید بهتر است .همه اش دنبال این نباشیم که هر چیزی را یک امر غیرواقعی و خیلی عجیب و غریب ببینیم. صحبت های آدم های متوهم را هم زیاد باور نکنیم. لطفاً به مثال زیر توجه فرمایید:

راهیان نور

مثال: گردان ما یک ماه کنار کرخه بود. چادر تدارکات در یک تپه و حسینیه در تپه ی دیگری بود. برای آسانی کار، بر روی دره این دو تپه پلی درست کرده بودند تا راحت تر رفت وآمد کنیم.

یک شب هیئتی از بازاری های تهران وارد گردان شدند و بچه ها هم همه مشغول دعا و روضه و گریه بودند. یکی از بازاری ها از همان راه عادی به دستشویی می رود و در راه برگشت راهش را گم می کند. یکی از بچه های تدارکات با او روبه رو می شود و او را از روی پل به حسینیه می رساند. این بازاری که قبلاً پل را ندیده بود به خودش گفت: «اینجا که پل نداشت! این پل از کجا آمد؟» آمد میان جمعیت و شروع کرد به های های گریه کردن که من امام زمان(عج) را دیده ام و ایشان مرا از آن سمت دره از روی پل به این سمت آورد. جمعیت هیئت گریه می کردند، بچه ها که می دانستند قضیه از چه قرار است، زده بودند زیر خنده و مجلس خراب شده بود. بعد از آن، اسم آن پل شد «پل اما زمان».

                                        (نقل از حجت الاسلام والمسلمین طائب)

3- خواب نباشد :

اصولاً خواب حجیت ندارد، یعنی آن قدر محکم نیست که به تنهایی بتواند چیزی را ثابت کند. از آن چیزهایی هم هست که هر کسی به راحتی می تواند ادعایش را داشته باشد. لطفاً به یک مثال توپ دیگر توجه کنید.

مثال: شب، یکی از بچه ها را مأمور کردیم تا از یک محور پیش روی کند و این محور را پاکسازی کند. صبح که به نمازخانه آمدم دیدم چند نفر را دور خودش جمع کرده است و می گوید امام زمان(عج) به خوابش آمده و گفته است که از این محور پیش روی نکنید که شکست می خورید و از فلان مسیر بروید. حسابی سرش داد کشیدم و گفتم: این چه حرفی است که می زنی؟ بعد از چند دقیقه گفت که از پاک سازی این محور می ترسیده است و برای همین این حرف ها را سرهم کرده است.

                                                    (نقل از سردار قالیباف)

4- صاحب کرامت، دارای ویژگی خاص باشد :

راهیان نور

این یکی از نکات اصلی است و خداوند به واسطه کرامت این ویژگی خاص را به همه توجه می دهد. بالاخره باید نسبتی بین فرد و کرامت وجود داشته باشد. اینکه هر کسی بخواهد ادعای کرامت بکند و برای خودش دفتر و دستک راه بیندازد که سنگ روی سنگ بند نمی شود و اوضاع آن قدر به هم می ریزد که هر کسی (حتی خود من) قلقلک می شود تا یک کرامتی را به نام خودش سند بزند. مثلاً یکی از این ویژگی ها، غسل جمعه است. شهدایی بوده اند که غسل جمعه شان ترک نمی شد و جسدشان بعد از چند سال سالم ماند. این یعنی نسبت خاص بین ویژگی شهید و کرامت آن شهید.

5- گاگول نباشیم :

همین ساده لوحی است که باعث می شود خیلی ها هوس با کرامت بودن به سرشان بزند. اول یک ادعایی می کنند و همین که چند آدم ساده لوح دورشان را گرفتند، خیال می کنند خبری شده است؛ مثال زیر خیلی معروف است:

مثال: سال 65 منطقه بودیم که گفتند مادر شهید... حضرت زهرا(س) را زیارت می کند و ایشان به او عطر می دهد گفتم: این خطرناک است. در آینده جلوی این شخص را نمی شود گرفت. از منطقه که برگشتم، به منزل ایشان رفتیم. دکانی باز شده بود! یک ماه در تهران ماندیم تا قضیه را جمع کنیم. از طریق مجاری قانونی ادعای کذب این خانم اثبات و بساط ادعای دروغینش جمع شد. چند سال بعد از جنگ بود که شنیدم قبر شهید... در بهشت زهرا بوی خوش می دهد. گفتم: ای دل غافل! عطرها از کف دست مادرش رفت داخل قبر!

                                           (نقل از حجت الاسلام والمسلمین طائب)

البته این پنج راه حل بالا نباید دلیل شود که هر چیزی را هم که شنیدیم، سریع رد کنیم. خیلی از شهدا هستند که دارای کرامت های اثبات شده ای هستند؛ مثل شهید معماریان که آمده اند و پارچه ای به پای مادرشان که به شدت درد می کرده بسته اند، یا امضای شهید سید مجتبی صالحی خوانساری پای کارنامه ی دخترش.

«مسئله مهم در دفاع مقدس این نیست که شهدایش چقدر کرامت داشته اند. این مورد در مقابل عظمت خود دفاع مقدس خیلی کوچک است. خود دفاع مقدس یک کرامت بزرگ است.»

                                                                      (نقل از حجت الاسلام والمسلمین طائب)

اصلاً در معجزه بودن دفاع مقدس نباید شک کرد. کرامت اصلی هم همین است. مثال می خواهید؟ هر کتابی درباره ی تاریخ و خاطرات دفاع مقدس را که می خواهید بردارید و از هرجایش که دوست دارید، شروع کنید به خواندن!

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۸ بهمن ۹۵ ، ۲۰:۰۹
محمود جانقربانی