اهلِ یقین

شهدا امامزادگان عشقند که مزارشان زیارتگاه اهلِ یقین است .امام (ره)

اهلِ یقین

شهدا امامزادگان عشقند که مزارشان زیارتگاه اهلِ یقین است .امام (ره)



این عکس یکی از زیباترین تصاویری است که از روزهای فتح خرمشهر به ثبت رسیده است.

خبرگزاری فارس: عکس/ لبخند شیرین نوجوان خرمشهری

وقتی بعد از یک مقاومت سخت که بابتش بهای سنگینی دادی و بسیاری از اعضای خانواده ات از دست رفته اند شیرینی پیروزی به عمق جانت می نشیند آنقدر که دیگران هم با لبخند تو می خندند.

ملت ایران دست به دست هم داد تا این پیروزی همچنان بعد از سالها کاممان را شیرین کند و باعث مباهاتمان شود.

این عکس یکی از زیبا ترین تصاویری است که از روزهای فتح خرمشهر به ثبت رسیده است.

 


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۳ آبان ۹۷ ، ۲۱:۲۳
محمود جانقربانی



پلاک هشت


چندسالی از این ماجراگذشت کمی بزرگتر که شد ماجرا را از اطرافیان فهمید همیشه دلش می خواست به دیدارش برود از نزدیک از او تشکر کند سال دوم دبیرستان بود که که نیروهای بعثی به ایران حمله کردند او نیز مانند بچه های هم سن وسال خود بی قرار رفتن به جبهه ها شد تاهم نذر مادر را ادا وهم فرمان امام(ره)  را لبیک گوید آرزو داشت که به دیدار کسی که سلامتی اش را از مدیونش بود برود اما این آرزو بردلش ماند ،در جبهه ها به خاطر از خود گذشتگی ومهربانی اش زبان زد خاص وعام بود رزمنده ها  به اوعلاقه مند  بودند چند ماهی از رفتنش نگذشته بودکه درعملیات فکه شهید شد خبر شهادتش آمد در محل غوغایی شد همه کسانی که او را  می شناختند در محل ومسجد آماده استقبال از جنازه اش بودند اما نیامد چند ساعتی گذشت خبردادند که پیکر سید قاسم اشتباهی به مشهد منتقل شده ولی اشتباهی درکار نبود  جنازه را که آوردند مادرش از همه آرام تر بود شاید زمانی رابه یاد می آورد که درصحن گوهرشاد نذرش ادا شده بود خبر شهادت سید قاسم هم مانند ماجرای شفایش در محل وحرم پیچیده بود


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۳ آبان ۹۷ ، ۱۶:۳۴
محمود جانقربانی

یک خاکریز نسبتاً پهن بود که پیدا بود عراقی‌ها آن را سرشکن کرده بودند و ما احتمال دادیم آن را روی بدن‌های مطهر شهدا ریخته باشند. پایین خاکریز پر از آثار بچه‌ها بود؛ قمقمه، سلاح، کوله‌پشتی، بسته‌‌های چای، مواد خوراکی و... اما دیدن مقداری استخوان در پایین خاکریز گمانمان را بیشتر قوی کرد.

شهدا









یک خاکریز نسبتاً پهن بود که پیدا بود عراقی‌ها آن را سرشکن کرده بودند و ما احتمال دادیم آن را روی بدن‌های مطهر شهدا ریخته باشند. پایین خاکریز پر از آثار بچه‌ها بود؛ قمقمه، سلاح، کوله‌پشتی، بسته‌‌های چای، مواد خوراکی و... اما دیدن مقداری استخوان در پایین خاکریز گمانمان را بیشتر قوی کرد.

بیل را به آنجا انتقال دادیم. برادر ناجی، از بچه‌های قدیمی و آچار فرانسه کمیته تفحص، مشغول به کار شد. اما هر بیل که زده می‌شد، با چند انفجار همراه بود، اما غالباً شدید نبود و بچه‌ها تقریباً عادت داشتند. فقط قرار شد بچه‌های کاوشگر اطراف بیل، از کار فاصله بگیرند.

کار ادامه پیدا کرد، پیکر مطهر چند شهید کشف شد. اما یک اتفاق باعث شد کار در آن نقطه مدتی تعطیل شود. حین کاوش، پاکت بیل داخل زمین شد و با انفجار مهیبی همراه شد. برادر ناجی سریعاً از بیل پیاده شد، بر اثر شدت انفجار همه گیج شده بودیم. یک تکه سنگ به شدت به کمر من خورد که فکر کردم ترکش است و کارم تمام شده، اما فقط درد ضربه بود. وقتی کمی گرد و خاک خوابید، دیدن صحنه متلاشی شده پیکر مطهر یک شهید که احتمالاً با مواد منفجره تله شده بود، توان کار کردن را از ما گرفت، گویی پیکر این شهید سال‌های سال این همه مهمات تله‌ای در اطرافش را تحمل کرده بود و هرگز راضی نشده بود که کسی برای پیدا کردن پیکر او و دوستانش صدمه‌ای ببیند. 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۲ مهر ۹۷ ، ۱۵:۲۵
محمود جانقربانی




بسم رب الشهدا

دیدن چند باره آژانس شیشه ای بعض دیالوگ ها را در ذهنم ثبت کرده 

این روز ها که فراموش شده بعضی چیزا

باید مرور کرد

حاج کاظم : من خیبری ام...  اهل نی و هور و آب .... خیبری ساکته.... دود نداره ... سوز داره...

زجر آور ترین دیالوگ :   دوره ت گذشته مربی ...............

حاج کاظم :  فکر می کنید بیشتر از این برج هایی که می سازند خرج می تراشیم

بهتر نیست جلو چشمتون باشیم 

یا بریم تو موزه یا باغ وحش

.....

میدونی یه گردان بره یه خط گروهان برگرده یعنی چی

میدونی یه گروهان بره خط دسته برگرده یعنی چی

میدونی یه دسته بره و خط نفر برگرده یعنی چی ....

و....

وقتی طرف ( سلحشور )  با تمام پر رویی گفت :

یعنی دیگه کسی به اسم کاظم و عباس وجود خارجی ندارند و دست رو رو دست زد و رفت 

و اصغر گفت :

اصلا مساله ی عباس ، مساله ی همه ی ماست ، اصلا این امنیت ممیت که شما از اون دم می زنید از برکت وجود عباس ماست .


زجر آور ترین دیالوگ :   دوره ت گذشته مربی ...............

و عباس با لهجه مشهدی : حاجی مو شرمنده ام . خدا مرگم می داده بود این روز ها رو نمی دیده بوددوم .


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۹ فروردين ۹۷ ، ۱۸:۱۸
محمود جانقربانی

 

نوزدهمین یادواره شهدای مسجد ومحله امام سجاد(ع) ستارگان خاک بزرگداشت  شهدای محله امام سجاد(ع)منطقه 17 دارالشهدای تهران 

  کنگره بزرگداشت  شهدای محله امام سجاد(ع) با عنوان ستارگان خاک در این مسجد برگزار می‌شود

نوزدهمین مراسم  بزرگداشت  شهدای محله امام سجاد(ع)  منطقه 17، مسجد امام سجاد(ع) همراه با غبارروبی مزار شهدا برگزارمی‌شود.

این مراسم روز جمعه مورخ  20/11/ 96  واقع در میدان ابوذر (فلاح) 20 متری ابوذر خیابان سجاد شمالی جنب خیابان ولی عابدی با حضور  ، نمازگزاران پدران و مادران شهداوخانواده شهدای مدافع حرم  ، بسیجیان، هنرمندان ، مسئولین واهالی منطقه  برگزار می‌شود.

اختتامیه این یادواره  همزمان با نماز مغرب وعشادر شبستان مسجد امام سجاد (ع) برگزار می‌شود

قرائت آیاتی از قرآن کریم توسط  قاری بین‌المللی استاد "کریم منصوری"،

خاطره گویی پیشکسوتان عرصه جهاد ومقاومت

مدیحه سرایی وشعر

وسخنرانی حجت السلام سید حسین مومنی

"  از جمله برنامه‌های این مراسم به شمار می‌آید.

همچنین این مراسم با غبار روبی مزار شهدا توسط نمازگزاران و بسیجیان، سفر زیارتی قم و جمکران و دیدار با یکی ازمراجع اعظام تقلید برای خانواده معظم شهدا همراه است.

منطقه 17 تهران 4000 شهید و12شهید مدافع حرم  تقدیم انقلاب واسلام  کرده که 52 شهید آن سهم محله و مسجد امام سجاد(ع) است

 

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۶ بهمن ۹۶ ، ۲۱:۴۱
محمود جانقربانی



سر از پا نمی شناختم خیلی خوشحال بودم بالاخره روزیم شده بود برم پابوس آقا ، دوسه روز ی به زمان حرکت  مونده، دلهره  داشتم شاید به خاطر این بود که برای اولین بار بود که به زیارت آقا می رفتم، بالاخره روز حرکت فرارسید همه در مسجد جمع شدیم ، بعد از صحبت های امام جماعت در مورد آداب زیارت به سمت اتوبوس حرکت کردیم بیرون مسجد غوغایی بود یکی اسفند دود می کرد یکی قرآن بالای سر زائران گرفته بود که از زیر آن رد شوند وزمزمه صلوات والتماس دعا محله را پرکرده بود داخل شدیم پدر شهیدی که همیشه در  صف های نماز جماعت پیش قدم بود  جلوی  اتوبوس نشسته و در حال  فرستادن صلوات بود ومابین صلوات به کسانی که داخل می شدند باگرمی برخورد می کرد صندلی های  جلو زودتر پرشده بود در عقب اتوبوس چند  صندلی خالی بودنشستم پیرمرد آخرین صلوات را برای در پیش روداشتن سفری  بی خطر فرستاد وهین طورکه جمعیت صلوات می فرستاد اتوبوس حرکت کرد ، پرده را کنار زدم و از پنجره بیرون را نگاه کردم کم کم از مسجد ومحل تجمع نمازگزان وخانواده های زائران دور می شد یم ،داخل  اتوبوس مادر میرباقری را دیدم مادر یکی از شهیدان مسجدمون که ماجرای زیبایی در رابطه با امام رضا(ع)داشت وماجرایش عجین شده با امام بود و من هر زمان نام امام رضا (ع) را می شنیدم ناخداگاه به یاد این شهید می افتادم در طول مسیر  ماجرای شهید میرباقری  ذهنم رو مشغول کرده بود به طوری که کمتر متوجه مسیر می شدم 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۱ بهمن ۹۶ ، ۰۲:۲۴
محمود جانقربانی


گروه جهاد و حماسه: برادر شهید علومی گفت: پس از جستجوهای بسیار به تهران آمدم و زمانی که به یکی از بیمارستان‌ها تماس گرفتم عنوان محمود علومی فرزند ابوالحسن را اعلام کردم؛ گفتند بیماری با این مشخصات داریم. در آن لحظه آنقدر حس خوبی داشتم و خوشحال شدم که برادرم زنده است اما این حس خوب چند دقیقه‌ای بیشتر طول نکشید که گفتند که این رزمنده اعزامی از تویسرکان و پزشک است درحالی که محمود طلبه و اعزامی از اصفهان بود.

ابوالفضل علومی، برادر شهید محمود علومی، در گفت‌وگو با خبرگزاری بین‌المللی قرآن(ایکنا)، با اشاره به خصوصیات بارز شهید علومی، اظهار کرد: من فرزند ارشد خانواده متولد ۱۳۴۲ هستم و برادرم محمود متولد ۱۳۴۹ بود؛ محمود زمانی که تحصیلات ابتدایی‌اش تمام شد، به دلیل شرایط سخت اقتصادی خانواده، به نطنزمهاجرت کردیم؛ محمود، پس از پایان دوره راهنمایی، به حوزه علمیه رفت. آن زمان مصادف با سال چهارم جنگ بود و محمود اصرار داشت تا به جبهه برود و از آنجا که تصمیم به تحصیل در حوزه علمیه داشت، تحصیل در حوزه را آغاز کرد. دو سال اول را در حوزه علمیه نطنز تحصیل کرد و سپس به قم رفت و تحصیلاتش را در حوزه علمیه بعثت قم زیر نظر آیت‌الله منتظری که در آن دوره قائم مقام حضرت امام خمینی(ره)، بودند، ادامه داد.
وی افزود: در زمان جبهه من و برادر دیگرم ابراهیم به جبهه می‌رفتیم و در عملیات طریق‌القدس سال ۶۰ حضور داشتیم و پدر و مادرم چندان موافق حضور محمود در جبهه نداشتند اما محمود به ما می‌گفت که چرا شما در جبهه حضور دارید و به من اجازه اعزام نمی‌دهید.

رد نشود///انتظار وصال به برادر فقط چند لحظه طول کشید/ شهیدی که طلبه، معلم قرآن و نانوا بود
برادر شهید علومی ادامه داد: محمود با اصرار بسیار، موافقت پدر و مادرم را برای اعزام به جبهه را گرفت و سرانجام عازم جبهه شد. همچنین محمود در آن دورانی که طلبه حوزه بود، کلاس‌های قرآن را در شهرستان نطنز راه‌اندازی کرد و در سن ۱۷ سالگی به تدریس مشغول شد. محمود؛ پیگیرانه و بسیار مستمر تشکیل جلسات قرآن در استفاده از اساتیدی از حوزه علمیه قم و تهران بود و حتی استاد توپچی هم در این جلسات حضور داشتند و نظارت می‌کردند.
وی بیان کرد: مادرم در قید حیات است اما پدرم دو سال پیش به رحمت خدا رفتند. پدرم نانوا بود و محمود زمانی که کلاس نداشت، فراغتش را در نانوایی و برای کمک به پدر می‌گذراند. محمود در مسائل اخلاقی و شرعی بسیار مقید بود و در برخورد با مردم بسیار خوش مشرب و خوش اخلاق بود.
علومی اظهار کرد: محمود به دلیل برخورد مناسبش با مردم زبانزد عام و خاص در شهرستان نطنز بود. ۳۱ سال از شهادت محمود می‌گذرد و فردا ۲۱ دی ماه سالگرد شهادتش است که امشب مراسمی ویژه در حسینیه خانوادگی برگزار خواهیم کرد. محمود ۲۱ دی ماه سال ۶۵ در مرحله پنجم عملیات کربلای ۵ به شهادت رسید.
وی بیان کرد: محمود مقید به نماز اول وقت بود؛ همچنین تا پیش از دهه ۶۰ نان را کیلویی می‌فروختند به همین دلیل محمود زمانی که در نانوایی به پدر کمک می‌کرد حواسش را جمع می‌کرد تا نان را با وزن مناسبی به مردم بفروشد و دچار کم‌فروشی نشود.
برادر شهید علومی تصریح کرد: محمود به موضوع خمس بسیار اهمیت می‌داد و در دوره‌ای که پدر شرایط اقتصادی‌اش خوب نبود؛ چند روزی را در پرداخت خمس تعلل کرد تا اینکه محمود به پدر گفت اگر خمس را پرداخت نکنید، دیگر چیزی در خانه تناول نخواهم کرد و در نهایت پدر را وادار کرد تا پیش امام جمعه نطنز برود و خمسش را پرداخت کند.

رد نشود///انتظار وصال به برادر فقط چند لحظه طول کشید/ شهیدی که طلبه، معلم قرآن و نانوا بود
وی افزود: من و ابراهیم که در جبهه‌ها بودیم و محمود هم بعدها با اصرار موافقت پدر و مادرم را گرفت و راهی جبهه‌ شد که برای بار اولی که به جبهه آمد، توفیق شهادت را داشت.
علومی اظهار کرد: محمود به دلیل اینکه بار اولش برای حضور در جبهه بود، باید دوره‌ کامل آموزشی را می‌گذراند که دوره‌اش بسیار طولانی شد و فرمانده گردان هم اجازه حضور در عملیات را نمی‌داد. عملیات کربلای چهار، یک ماه و نیم قبل از عملیات پنج بود. محمود بسیار دوست داشت که در عملیات کربلای ۴ حضور داشته باشد اما به دلیل کامل نبودن دوره آموزشی‌اش، نتوانست موافقت فرمانده گردان را کسب کند و فرمانده می‌گفت که گردان نیاز به امام جماعت دارد و باید محمود بماند؛ گرچه برای محمود بسیار سخت بود اما محمود از فرمانده گردان قول گرفت تا در عملیات کربلای ۵ حتما حضور داشته باشد.
وی ادامه داد: عملیات کربلای ۵ بود و فرمانده اجازه حضور محمود را به خط مرزی نداد. پشت اتوبوس‌های قدیمی، جایی برای خواب دارد که جلویش هم پرده‌ای پوشانده است. محمود پشت اتوبوس می‌رود و پرده را می‌کشد تا فرمانده او را نبیند. فرمانده آمار محمود را می‌گیرد و متوجه حضورش در اتوبوس می‌شود و چند بار نامش را صدا می‌کند:علومی، علومی، علومی؛ رزمندگان اشاره محل پنهان شدن محمود می‌کنند. محمود آنقدر مقابل فرمانده گریه کرد تا موافقت فرمانده را گرفت.

رد نشود///انتظار وصال به برادر فقط چند لحظه طول کشید/ شهیدی که طلبه، معلم قرآن و نانوا بود
برادر شهید علومی تصریح کرد: محمود در عملیات کربلای ۵ شهید شد و او سه ترکش نازک به قلبش خورده و نصف صورتش منهدم و دست راستش از ساعد قطع شده و به یک پوست بند بود.
وی بیان کرد: زمانی که محمود شهید شد، پیکرش در خاک عراق ماند و ۲۰ روز پس از عملیات طول کشید تا پیکرش را به ایران آوردیم.
علومی اظهار کرد: آن دوره من در قرارگاه صراط‌ المستقیم بود که ابراهیم برادر دیگرم با من تماس گرفت که مفقود شده و خبری از او نیست. ابراهیم و محمود در گردان امیرالمؤمنین لشکر ۱۴ امام حسین بودند و لشکر زیرپوشش استان اصفهان بود. پس از ۲۰ روز بچه‌های تخریب بعد از مین‌گذاری به منطقه رفته بودند و متوجه شدند که پیکر محمود نیمه جان در آن جا افتاده است و به والدینم اعلام کردم که محمود شهید شده است. گرچه پدر و مادرم می‌دانستند که برای محمود اتفاقی افتاده است؛ چراکه عملیات تمام شده بود و خبری از محمود نبود.

رد نشود///انتظار وصال به برادر فقط چند لحظه طول کشید/ شهیدی که طلبه، معلم قرآن و نانوا بود
وی ادامه داد: زمانی که از محمود خبری نداشتیم، من و پدرم برای جستجوی محمود به اهواز رفتیم و زمانی که خبری از محمود نشد من به مشهد و پدرم شیراز و اصفهان رفتند. احتمال می‌دادیم که شاید محمود موجی شده باشد و نتواند صحبت کند. پس از جستجوهای بسیار به تهران آمدم و زمانی که به یکی از بیمارستان‌ها تماس گرفتم عنوان محمود علومی فرزند ابوالحسن را دادم؛ گفتند بیماری با این مشخصات داریم. در آن لحظه آنقدر حس خوبی داشتم و خوشحال شدم که برادرم زنده اما این حس خوب چند دقیقه‌ای نکشید که گفتند که این رزمنده اعزامی از تویسرکان و پزشک است درحالی که محمود طلبه و اعزامی از اصفهان بود.

رد نشود///انتظار وصال به برادر فقط چند لحظه طول کشید/ شهیدی که طلبه، معلم قرآن و نانوا بود
برادرشهید علومی گفت: محمود هر هفته دو روز با مشقت‌های بسیار به نطنز می‌رفت تا کلاس‌های قرآن را برگزار کند و حتی زمانی که در منطقه بود، دائما از طریق نامه و تلفن پیگیر تشکیل کلاس‌ها بود.محمود ۱۸ ساله بود که شهید شد و به اندازه مرد ۴۰ ساله درک و شعوراخلاقی داشت.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۵ بهمن ۹۶ ، ۲۱:۱۴
محمود جانقربانی


گروه جهاد و حماسه: بابک نوری‌هریس، شهید مدافع حرم متولد ۲۱ مهر سال ۷۱ بود که ۲۸ آبان سال ۹۶ در دفاع از حرم مقدس حضرت زینب(س)، توسط نیروهای تکفیری داعش به شهادت رسید.

به گزارش خبرگزاری بین‌المللی قرآن(ایکنا)، بابک نوری متولد ۱۳۷۲ در استان گیلان که به جمع مدافعان حرم در سوریه پیوست و توسط گروه داعش به شهادت رسید. این شهید بزرگوار از اعضای سپاه قدس بوده که برای دفاع از حرم مقدس حضرت زینب(س) به سویه می‌ر‌ود و در روز شهادت امام رضا (ع) توسط نیروهای تکفیری داعش به شهادت رسید.

جمعه///وصیت‌نامه شهید مدافع حرم که بوی عشق به میهن می‌داد+ فیلم و عکس

بابک نوری هریس، بیست و دومین شهید مدافع حرم گیلان از خود وصیت نامه‌ای به یادگار گذاشته است. تصویر زیر وصیت نامه بابک نوری هریس بسیجی جوان آذری زبانی است که در نبرد با تکفیری‌های داعش در عملیات آزادسازی بوکمال سوریه به شهادت رسید.

جمعه///وصیت‌نامه شهید مدافع حرم که بوی عشق به میهن می‌داد+ فیلم و عکس

وصیت نامه‌ای که حرف‌های درون آن بوی عشق به میهن و اهل بیت می‌دهد که یک جوان دهه هفتادی که مشابه او بسیار زیاد هستند برای دفاع از حرم اهل بیت جان خود را فدا می‌کنند.

 جمعه///

دکلمه‌ای زیبا با صدای پرویز پرستویی در مستند شهید مدافع حرم بابک نوری منتشر شده که کاربران  برای مشاهده نماهنگ شهید بابک نوری می‌توانند اینجا را کلیک کنند.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۵ بهمن ۹۶ ، ۲۱:۱۴
محمود جانقربانی


گروه جهاد و حماسه: شهید محمدرضا شیخ‌حسین در وصیت‌نامه‌اش نوشته است: اگر من به شهادت رسیدم هیچ برایم گریه نکنید و اگر خواستید گریه کنید به یاد حسین بن علی گریه کن، چراکه آقای ما حسین غریب بود.

جمعه///

به گزارش خبرگزاری بین‌المللی قرآن(ایکنا)، محمدرضا شیخ حسین ۱۸ ساله در سال ۶۲ در عملیات خیبر به شهادت رسید؛ او دغدغه‌اش مثل تمامی شهیدان هشت سال دفاع مقدس حفظ اسلام و ناموس وطن بود. 

شهید شیخ‌حسین وصیت‌نامه‌اش را اینچنین آغاز کرد: مَن طَلَبَنِی وَجَدَنِی وَ مَن وَجَدَنِی عَرَفَنِی وَ مَن عَرَفَنِی عَشَقَنِی وَ مَن عَشَقَنِی عَشَقـــتُهُ وَمَن عَشَقـــتُهُ قَتَلــتُهُ وَ مَن قَتَلـــتُهُ فَعَلیه دِیــتُهُ وَ مَن عَلَیَّه دِیـــتُهُ وَ أَنَا دِیـــتُهُ... هر کس که مرا طلب کند مرا می یابد و هر کس که مرا یافت مرا می شناسد وکسی که مرا شناخت عاشقشم می شود و کسی که عاشقم شود عاشقش میشوم و کسی که عاشقش شوم او را می کشم(شهیدش می کنم) و کسی که او را بکشم دیه او بر من است و کسی که دیه او بر من است ،خودم خون بهای او می شوم...؛ آن کس ترا شناخت جان را چه کند/ فرزند و عیال و خانمان را چه کند/ دیوانه کنی هر دو جهانش بخشی/ دیوانه تو هر دو جهان را چه کند

در ادامه وصیت‌نامه نوشته شده است: با درود و سلام فراوان به پیشگاه ولی عصر و نایب بر حقش خمینی کبیر و خمینی بت شکن و امت شهدپرور ایران؛ حضور پدرومادر عزیزم سلام، پس از عرض سلام، سلامتی شما را از خدای متعال خواستارم.

او در وصیت‌نامه‌اش در خطاب به پدرش نوشته است: ای پدرعزیزم! عاجزانه می‌خواهم مرا ببخشی و هر بدی که در حق شما کرده‌ام. پدر؛ من یادم هست که از کودکی مرا با خون دل بزرگ کردی و چقدر زحمت برایم کشیدی، پدر! اگر من به شهادت رسیدم هیچ برایم گریه نکنید و اگر خواستید گریه کنید به یاد حسین بن علی گریه کن، چراکه آقای ما حسین غریب بود.

شهید شیخ‌حسین در ادامه وصیت‌نامه در خطاب به مادر و خواهران و برادرانش نوشته است: و تو ای مادر عزیزم! من مدیون شما هستم و چقدر شب‌ها را شب زنده‌داری کردید و خون جگر خوردی و حالا خداوند می‌خواهد پاداش زحمات شما، شهادت را نصیب این حقیر بگرداند. مادر! این یک خود امتحان است و مبادا شیطان شما را سست کند و ای خواهران و برادران عزیزم! نکند خدای نکرده ناراحت بشوید بلکه خوشحال شوید از چنین سعادتی که نصیب حقیر شده است و تقاضای ما این است که امام را تنها نگذارید و نماز جماعت و هیأت‌ها را بپا دارید، همانطور که امام گفت ما با این روضه‌خوانی و نماز زنده هستیم. همچنین از دوستان و آشنایان طلب بخشش کنید. برای حقیر. والسلام علیکم و رحمةالله و برکاته

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۵ بهمن ۹۶ ، ۲۱:۱۳
محمود جانقربانی